در فلسفه غرب با تفکر هگل تاریخ و فلسفه با هم نسبت می‌یابند و بل فلسفه، تاریخی و تاریخ، فلسفی دیده می‌شود و این پیوند مبارک بدون تفسیر تاریخ فلسفه برای هگل امکان‌پذیر نبوده است. لذا تفسیر هگل از تاریخ فلسفه جدید (مدرن ) امکان جمع تقابل‌های تفکر جدید غربی را که از زمانه دکارت تا خود هگل حیات فرهنگی غرب را دچار شقاق و گسیختگی کرده بود، میسور ساخت. در مقاله حاضر، یکی از مهم‌ترین فلاسفه دوره جدید، یعنی اسپینوزا از نظرگاه هگل با ابتناء بر متن درس ـ گفتارهای تاریخ فلسفه مورد بحث قرار گرفته است. در بخش اول مقاله مقدمه کلیات تفسیر هگل را پیش گشیده‌ایم . دربخش دوم نقد و نظر هگل در باب تعاریف کتاب اخلاق را آورده‌ایم. در بخش سوم نیز مسأله انکار جهان در فلسفه اسپینوزا، که در مقابل تفسیر الحادی فلسفه اوست، مورد بحث و فحص قرار گرفته است.

منابع مشابه بیشتر ...

651ab8b018ba2.jpg

هگل و مبادی و اندیشه معاصر

امیرمهدی بدیع

اینکه جریان‌های بزرگ اندیشه معاصر از افکار هگل سرچشمه می‌گیرد، امری است که همه می‌دانند و همگان به آن معترفند. ولی اینکه واقعا آن افکار چه بود و کسانی که خود را به هگل نسبت می‌دهند تا چه حد از فلسفه او الهام گرفته و رهنمودهای آن را محترم شمرده‌اند، داستان دیگری است که هنوز می‌تواند و باید مورد بحث واقع شود. چون سه فلسفه اصلی از فلسفه‌های معاصر بسیار مزورانه خود را منسوب به هگل می‌دانند، شاید چنین تصور رود که اندیشه‌های کتاب «نمودشناسی ذهن» واقعاً کاربرد خود را در این فلسفه‌ها یافته و هرچه را می‌توانسته است در خود داشته باشد، به صورت قطعی بیروه داده است، ولی هرگز چنین نیست و دلیل واضح آن این است که هیچ‌یک از این فلسفه‌ها در وضع و حالی نیست که بتواند قانون اندیشه هگلی را که درک و بیان حقیقت نه همچون یک جوهر بل همچون یک ذهن اندیشنده است، پاس بدارد. بزرگترین فیلسوفان سنت ما بعد الطبیعه غربی ،از پارمندیس و افلاطون و ارسطو گرفته تا دکارت و کانت و هگل اصحاب اصالت ماهیت بوده اند و حذف و طرد «وجود»از مابعدالطبیعه منجربه ایجاد ما بعد الطبیعه هایی نا منطبق با نظام وجودی عالم شده و حتی اگزیستانسیالیسم معاصر با دعوی بازگشت به وجود از درک حقیقی وجود بازمانده و شبحی تهی را جانشین آن کرده است. در این میان تنها یک فیلسوف از این آزمون سرافراز بیرون آمده است و او کسی نیست جز...تحلیل های ژرف و موشکافانه نویسنده از فیلسوفانی همچون افلاطون ،ارسطو،ابن سینا،ابن رشد،آکویناس،کانت،هگل و کی یر کگارد به این کتاب عمقی در خور توجه داده است. گئورگ ویلهلم فریدریش هگل ؛ فیلسوفی آلمانی در ۲۷ اوت ۱۷۷۰ میلادی در اشتوتگارت، واقع در جنوب غربی آلمان، به دنیا آمد. از کودکی در زمینه‌های گوناگونی مانند ادبیات، فلسفه، و موضوعات مختلف دیگر، به مطالعه می‌پرداخت و در این کار از حمایت و تشویق مادرش - که سهم فراوانی در پرورش فکری وی در کودکی داشت - برخوردار بود. پدر او از کارمندان دولت بود.

62d293b648e60.png

هگل و مبادی اندیشه معاصر

امیرمهدی بدیع

اینکه جریان‌های بزرگ اندیشه معاصر از افکار هگل سرچشمه می‌گیرد، امری است که همه می‌دانند و همگان به آن معترفند. ولی اینکه واقعا آن افکار چه بود و کسانی که خود را به هگل نسبت می‌دهند تا چه حد از فلسفه او الهام گرفته و رهنمودهای آن را محترم شمرده‌اند، داستان دیگری است که هنوز می‌تواند و باید مورد بحث واقع شود. چون سه فلسفه اصلی از فلسفه‌های معاصر بسیار مزورانه خود را منسوب به هگل می‌دانند، شاید چنین تصور رود که اندیشه‌های کتاب «نمودشناسی ذهن» واقعاً کاربرد خود را در این فلسفه‌ها یافته و هرچه را می‌توانسته است در خود داشته باشد، به صورت قطعی بیروه داده است، ولی هرگز چنین نیست و دلیل واضح آن این است که هیچ‌یک از این فلسفه‌ها در وضع و حالی نیست که بتواند قانون اندیشه هگلی را که درک و بیان حقیقت نه همچون یک جوهر بل همچون یک ذهن اندیشنده است، پاس بدارد.