یک نکته در شعرهای شمس لنگرودی هست، کنار همه نکاتی که شایسته است از آنها صحبت کنیم، من دوست دارم درباره ان صحبت کنم؛ نکتهای که من فکر میکنم از مبانی زیباییشناسی شمس لنگرودی است، این صحبتهایم هم متمرکز بر آخرین کتاب ایشان «باغبان جهنم» است. نمونههایم را از این کتاب میخوانم. زیباییشناسی شمس لنگرودی مبتنی بر اصل غافلکیری است. غافلگیری که با تخیل و زبان تولید میشود. به شکلی که تخیل شمس لنگرودی جدا از الفتی که ما با شعر فارسی داریم و او هم دارد و هیچ پرهیزی هم ندارد که این الفتش را نمایش بدهد، گاهی به خصوص در شعرهای کوتاهش و عبارتهای پایانی ناگهان، لذت پیشبینی نشدهای به مخاطب میدهد که در جا، در یک عبارت دوسطری، سه سطری، آدم را میخکوب خودش میکند. نه تنها جدید بودن این زبان و تخیل که نگاه منحصر به فردش و تخیلی که زیباییشناسی خودش را دارد. من نمونههایی از این نوع نگرش را برایتان میخوانم و توضیح میدهم.
برای ترجمه اشعار، شعرها به تمامی از متن اصلی آنها به زبان آلمانی به فارسی برگردانده شده است. شیوه مترجم بدانگونه بوده است که جوهر کلام شاعر در قالب شعر فارسی ریخته شود. و این او را ناگزیر کرده که ضمن وفاداری به متن اصلی تغییراتی را متناسب با شعر فارسی بپذیرد. زیرا اگر شعر شاعران غیرفارسی را عینا واژه به واژه به فارسی برگردانیم چیزی خواهد شد خشک و چه بسا که زیبایی کلام شاعر و گاه حتی خود مفهوم نیز در ترجمه رنگ خواهد باخت...
مجموعه شعر چهل کلید سروده سیاوش کسرایی است. او در سال ۱۳۰۵ در اصفهان متولد شد. وی سرودن شعر را از جوانی آغاز کرد.بسیار زود به همراه خانواده اش به پایتخت آمد. او در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران درس خواند و علاوه بر فعالیتهای ادبی و سرودن شعر، عمری را به تکاپوهای سیاسی (حزب توده ایران) گذراند. اما سرانجام، ناگزیر از مهاجرت شد و دوازده سال پایانی زندگی اش را ابتدا در کابل و سپس در مسکو بسر برد. وی سالهای پایانی عمر خویش را دور از کشور خود و در تبعید در اتریش و شوروی گذراند؛ وی در سال ۱۳۷۴ به دلیل بیماری قلبی در وین، پایتخت اتریش در سن ۶۹ سالگی بر اثر بیماری ذات الریه زندگی را بدرود گفت و در گورستان مرکزی وین (بخش هنرمندان) به خاک سپرده شد.