عارف بزرگ، مولانا عبدالرحمن جامی (1492 ـ 1414) کارهای پرارزشی از خود برجا گذاشته است که از آن میان، میتوان «هفت اورنگ» (در برگیرنده هفت داستان) و سه دیوان وی را نام برد. دیوانهای مولانا جامی «فاتحه الشباب»، «واسطه العقد»، «خاتمهالحیات» نام دارند که در میان ادب دوستان آوازه بسزایی به دست آوردهاند. دکتر اعلاخان افصحزاده، دانشمند تاجیکی، درباره جامی، کتابی نوشته به نام «جامی، شاعر غزلسرا»، که در بخشی از آن با نام «دیوانهای سه گانه جامی» به دیوانهای نامبرده شده، پرداخته است. در نوشته «دیوانهای سهگانه جامی» نویسنده با پیش رو نهادن آنچه در تاریخ آمده، درباره گردآوری و نوشتن دیوانهای جامی، تاریخ نامگذاری و چند و چون آنها به بررسی پرداخته است. در برگردان نوشته یادشده از نگارش سریلیک، ویژگیها و چگونگی گویش فارسی تاجیکی ـ تا آنجا که شدنی بوده ـ دست نخوره مانده است تا خواننده گرامی، برسری آنچه که بد بررسی گرفته شده، به شیوه نگارش علمی امروز در تاجیکستان که بیشتر از به کار گرفتن واژههای پرآب و رنگ و شیوههای پیچیده نوشتن به دور است نیز آشنا گردد.
این کتاب دارای چهار فصل و مجموعا دربرگیرنده زندگی و آثار ۲۲۷ نفر از پارسی سرایان قفقاز است. هر فصل به شاعران یک منطقه قفقاز (آران، ارمنستان، داغستان، گرجستان) اختصاص یافته است. نخستین شاعری که زندگی و احوالش در این مجموعه معرفی شده، «ابوالعلای گنجه ای» متوفی به سال ۵۵۴ ه.ق و آخرین آنها، «ناظم ایروانی» متولد سال ۱۳۴۲ ه. ق است. در پایان کتاب نیز فهرست ماخذ و منابع به ترتیب الفبایی تخلص یا نام مولفان آمده است.
رستم و اسفندیار برجستهترین، نیکترین و مهمترین پهلوانان شاهنامهاند؛ از اینرو برخورد این دو یل از وزن و حساسیت خاصی برخوردار است. اسفندیار شاهزادهای جوان است، با چشم به تختی که شایستگی آن را دارد. او برخلاف گشتاسب، نه یک موجود آزمند و متزلزل و فریبکار، بلکه دلاور شکستناپذیر و مقدسی اس تکه برای نیکترین دینها و اندیشهها شمشیر زده است. رستم در مقابل او، پهلوان قرون و ابرمردی است که تبلور تکاپو و رنج مردانه یک تبار است. در این کتاب افزون بر مقدمه، سه مقاله پیرامون رستم و اسفندیار و همچنین متن آن از روی نسخه شاهنامه چاپ مسکو آمده است.
کمال خجندی چون بهین استاد ادب فارسی و تاجیک در انواع گوناگون نظم سنتی آن شعر رسا سروده است. به قول دولتشاه سمرقندی (قرن پانزدهم میلادی) فقط «او را التفاتی به مدح ملوک و قصاید و مثنوی نبوده است». وی استاد بیهمال غزل بود. غزل بنوبه خود چون بهترین ترجمان دل از عشق و محبت حکایت میکند. این نوع شعر بدون خواسته و فرمایش اشخاص بویژه پادشاهی یا حکمروایی انشاء میگردد.