بررسي زبان شناختي طنز از ديرباز مورد توجه بوده و از زمان طرح نظريه معناشناختي توليد طنز راسکين (1985) انسجام روش شناختي بيشتري يافته است. در کنار عواملي مانند عدم تجانس، ابهام و اغراق، نقض اصل همياري مکالمهاي گرايس (1975) و اصول چهارگانه آن يکي از مهمترين عواملي است که به ايجاد موقعيت طنز ميانجامد. تاثير نقض اصولي مانند اصل ارتباط و کيفيت بر ايجاد لطيفه و موقعيت طنز بارها از رويکردهاي مختلف مطالعه شده است. هدف اين پژوهش، بررسي نقض اصول همياري مکالمهاي گرايس و نقش آن در توليد لطيفههاي موسوم به «پ نه پ» است که به تازگي در فضاي اينترنت و پس از آن در گفت وگوهاي روزمره گويشوران بسيار رواج پيدا کرده است. در اين پژوهش، سازکار توليد اين گونه لطيفهها در قالب روند نمايي سه مرحلهاي نمايش داده ميشود. پرسش اصلي پژوهش اين است که نقض اصول گرايس چگونه به خلق موقعيت طنز ميانجامد و سازکار زباني توليد اين گونه از لطيفهها چگونه است. چارچوب نظري پژوهش، اصل همياري گرايس است و دادهها به صورت تصادفي از ميان لطيفههاي منتشر شده در فضاي مجازي انتخاب شدهاند. اين نسل جديد از لطيفههاي ايراني از آنجا که ضعفهاي ارتباطي و اجتماعي جامعه را دستمايه طنز قرار ميدهند، ميتوانند موضوع پژوهشهاي بيشتري به لحاظ زبانشناسي و جامعهشناسي باشند، زيرا علاوه بر ويژگيهاي زباني درخور توجه آنها، عدم تمرکز اين دسته از طنزها بر لهجهها و اقوام، ويژگي جامعهشناختي مهمي به شمار ميآيد که از تغيير الگوي طنزهاي ايراني به سمت وسويي فارغ از توهين به خرده فرهنگها و اقوام کشور خبر ميدهد.
کتاب چگونه فکاهی نویس شدم تالیف لئونید لنچ در مورد سرگذشت او و مسیر نویسندگی اوست از زبان خودش. کتاب در سال 1352 توسط حبیبیان ترجمه و در انتشارات توپ منتشر شده است
این کتاب دربرگیرنده نوشتارهایی در موضوعات نقد و بررسی، مسائل روانشناسی و زبانشناسی، بحث و نظر، مسائل ترجمه، ترجمه مقالات خارجی، و بررسیهای کوتاه میباشد. عناوین برخی از نوشتارها به این ترتیب است: ای.جی. ایر و فلسفه قرن بیستم/ ضیاء موحد، نگاهی به ده کتاب جدید سینمایی/ وازریک درساهاکیان، نظام فئودالی در اروپا/ فیروز توفیق، مشق و سرمشق/ آذر نفیسی، مسئله اصطلاحات در ترجمه/ علی صلحجو، سخنی با پیر مترجمان/ باقر پرهام و .... .
اگرچه از ديرباز زبانشناسي به خبر، به عنوان گونهاي از متن، توجه ويژهاي داشته، بيشتر پژوهشهاي اين حوزه بر تحليل صرف متون خبري و شناسايي ويژگيهاي زباني آنها تمرکز يافته و توجه زبانشناسان و محققان علوم رسانه بيشتر به تعيين مجموعهاي از ملاکهاي گزينش خبر يا «ارزشهاي خبري» و ارائه فهرستهاي مختلف از اين معيارهاي گزينش معطوف بوده است. مقاله حاضر بر آن است تا به اين پرسشها پاسخ دهد: چگونه ميتوان فرايند نگارش و گزينش خبر را در قالب يک انگاره منسجم توصيف کرد؟ ملاکها و به اصطلاح مرسوم ارزشهاي خبري زباني کداماند؟ و رابطه اين ملاکها با ديگر عوامل نگارش و گزينش خبر چگونه است؟ هدف اين پژوهش، شناسايي و معرفي انگاره زبانشناختي فرايند نگارش و گزينش خبر است که در آن مجموعهاي از بايستههاي زباني توليد خبر در کنار عوامل غيرزباني، ازجمله ملاکهاي اجتماعي، اقتصادي و حرفهاي، بازبيني و ارائه ميشود. پژوهش حاضر به شيوه توصيفي و تحليلي و با اتکا به دادههاي ميداني ازجمله مصاحبه هدفمند با خبرنگاران فعال در عرصه مطبوعات و خبرگزاريها انجام شده است. اين پژوهش ضمن معرفي اصول چهارگانه گرايس به عنوان معيارهاي نگارش متن خبري، انگارهاي چندسطحي از فرايند توليد خبر را معرفي ميکند که مبتني بر دستاوردهاي زبانشناختي، به ويژه تحليل گفتمان انتقادي است و به نقش عوامل کلان ساختي ازجمله ايدئولوژي، روابط قدرت و رقابت در شکلدهي به گفتمان خبري نيز ميپردازد.
خليج فارس به عنوان يك شاهراه جغرافيايي بينالمللي كه به هارتلند جهان نيز شهرت يافته و سومين خليج بزرگ دنيا به شمار ميآيد، از چندين منظر حائز اهميت است. از چند دهه قبل بر سر نام اين منطقه منازعات و بحثهاي مختلفي درگرفته است و اخيرا نيز برخي كشورهاي حوزه خليج فارس و گاه بعضي خبرگزاريها، مطبوعات، موسسات و نهادهاي اروپايي و آمريکايي ميكوشند اصطلاح مجعول «خليج عربي» را جايگزين نام «خليج فارس» كنند. پرسش اصلي پژوهش حاضر اين است که بسامد و شيوه توزيع کاربرد واژه خليج عربي و ساير اصطلاحات مجعولي که توسط رسانهها و مطبوعات آمريکايي مورد استفاده قرار ميگيرد، چگونه است و چه رابطهاي بين کاربرد اين اصطلاحات نو پديد با بازه زماني انتشار مطلب/ خبر و گونه/ ژانر آن وجود دارد؟ روش انجام پژوهش به شيوه پيکره بنياد و مبتني بر تحليل گفتمان انتقادي است. براي اين منظور، عنوان Persian Gulfو سه اصطلاح Arabic / Arabian / Arab Gulf را در دو پيکره انگليسي، آمريکايي معاصر (COCA) با بيش از چهارصد و پنجاه ميليون واژه از متنهاي مطبوعاتي و رسانه اي معاصر (بين سالهاي 1990 ـ 2012) و پيکره مجله آمريکايي تايم با بيش از يکصد ميليون واژه (از سال 1923 ـ 2008) را مورد بررسي قرار داديم و نتايج را به شيوه تحليل گفتمان انتقادي تحليل کرديم. پژوهش حاضر نشان داد که بسامد کاربرد عنوان Persian Gulf در هر دو پيکره مورد استناد با بسامد هيچ يک از سه اصطلاح مجعول (و حتي مجموع بسامد آنها) قابل مقايسه نيست. از سوي ديگر، در حالي که عنوان خليج فارس به صورت بينشان در کل بازه زماني و گونههاي خبري، کاربردي وسيع و غالب داشته است، ساير اصطلاحات، بيشتر در دهه 1980 م. و 1990 م. آن هم اغلب در متنهاي اقتصادي مرتبط با موضوع نفت، گزينش شدهاند.