پژوهش حاضر به بررسی و مقایسه دو غزل در زمینه دفاع مقدس، یکی از قیصر امینپور با نام «تقویمها» و دیگری غزل «قسمت» از علیرضا قزوه، در چهارچوب سبکشناسی ساختاری پرداخته است. سبکشناسی ساختاری از رویکردهای جدید در سبکشناسی است که همگام با پیشرفتهای زبانشناسی نوین ظهور یافت؛ این رویکرد متأثر از دیدگاههای ساختارگرای قرن بیستم و مبتنی بر این اصل است که برای دریافت سبکشناسانه یک اثر، باید اجزای آن را در ارتباط با کل سیستم بررسی کرد و هدف آن، تعیین تناسب اجزای متن با کل سازههای متن است که از طریق بررسی شکل و ساخت، به محتوا میرسد. تحلیل عناصر یک متن و تأثیر آن در محتوای شعر، باعث دقت بیشتر سبکشناس در بیان شاعر میشود. این پژوهش به منظور بررسی سبکشناسانه دو اثر مذکور، پس از اشاره به تعاریف سبک، برشمردن مکاتب سبکشناسی و ارائه ویژگیهای سبکشناسی ساختاری، به تحلیل اجزای هر دو متن از لحاظ توازنها و قاعدهکاهیها، به ارتباط و تناسب میان اجزا و محتوا پرداخته است. حاصل تحقیق نشان میدهد: الف) ساختار بیرونی و درونی دو غزل با محتوا نیز تناسب دارد؛ ب) دستگاههای آوایی، واژگانی، نحوی و بلاغی به تأثیر عاطفی شعر کمک میکنند؛ ج) عناصری که هر دو شاعر به کار گرفتهاند با ساختار شعر مرتبط است؛ ه)احساس و لحن دو غزل با هم هماهنگ عمل میکند.
محمود غنی زاده سلماسی (1258-1313 شمسی ) نویسنده، شاعر، مترجم، سیاستمدار، روزنامه نگار و از پیشتازان مشروطیت ایران بود. غنی زاده که در جوانی مقالاتی برای روزنامه حبلالمتین کلکته ارسال می کرد، با عبدالرحیم طالبوف نیز آشنایی و دوستی داشت. وی از طرفداران شعر و ادبیات کلاسیک بود و به نقد اشعار و گفتار نوگرا می پرداخت. میرزا محمود غنی زاده اشعار کمی پرداخته است که اغلب در جای معینی یادداشت نمی شدند و در مجالس دوستانه از حفظ قرائت می شدند. اغلب آثار منظوم کتاب پیش رو به همت فرزند شاعر از جراید و مجلات فارسی خارج از کشور گردآوری شده و انتهای آن با اشعاری در سوگ غنی زاده آراسته شده است. این کتاب در سال 1332 توسط کتابفروشی معرفت در دسترس علاقمندان قرار گرفت.
غزل به عنوان یکی از زیباترین و جذابترین قالبهای شعر فارسی، که البته در ادبیات سراسر دنیا ریشه دوانده است، براساس روایتهای تاریخی قدمتی بسیار بیشتر از سانت انگلیسی دارد. هر دو قالب از مفاخر ادبیات به شمار میروند و قواعد و قوانینی دارند که شعرمعاصر کمتر خود را پایبند آنها کرده است. در این پژوهش، سعی بر این است که پس از ارائه دیباچهای کوتاه از ورود غزل فارسی به ادبیات امریکا، موارد اشتراک و اختلاف آنها را برشماریم. سپس برآنیم تا مشخص سازیم چرا سانت انگلیسی با قدمت و هیبت مثالزدنیاش، تسلیم این گونه فارسی شده و چطور شاعران امریکایی ساختار متأخر را بر آن ترجیح دادهاند. هدف اصلی این مقاله آن است که میزان تأثیر قالب فارسی را در جو فکری حاکم بر شعر و نظریههای نقد معاصر امریکا و همخوانی دو سوی بحث را با یکدیگر هویدا سازد و نشان دهد که محل اختلاف میان آن دو نه از روی طبیعت و فطرت گونه فارسی، که از خوانش متفاوت آن حاصل میشود. یافتههای ما مؤید آن است که با وجود شباهتهای میان دو قالب غزل و سانت در پیچدیگی و ملزم بودن شاعر به رعایت اصولی خاص، گونه فارسی برای شاعران معاصر جذابتر بوده و استعمال آن متداولتر تز گونه بومی ادبیات انگلیسی با پیشینه بسیار و انواع متنوع آن است.
اگر ديوانهاي شاعران زبان فارسي را از نظر توجه به مفاهيم و اصطلاحات ادبي، بررسي کنيم، در مييابيم آنان در خلال اشعارشان درباره بسياري از اصطلاحات و مفاهيم ادبي نظر دادهاند، جالب اينکه ديدگاه آنان، يا با نظر منتقدان و صاحبنظران ادبي يکي است يا به آن بسيار نزديک است، اما متاسفانه کمتر بدان توجه شده و گويا روش بر اين بوده و هست که مسائل ادبي تنها از منظر ناقدان نگريسته شود نه از ديدگاه خالقان آن. در حالي که به نظر ميرسد، يکي از راههاي درست درک مفاهيم و مسائل ادبي، بررسي و تحليل آنها از ديد شاعران و نويسندگان به عنوان خالقان و مولفان آثار ادبي، است. پژوهش حاضر مفاهيم و اصطلاحات مرتبط با سبک را در آثار شاعران پارسي زبان ـ تقريبا به صورت کامل ـ تا اوايل قرن نهم بررسي کرده است، دراين تحقيق ضمن تبيين اهميت مفهوم سبک، اصطلاحاتي را که ناظر بر اين مفهوم است، تحليل کردهايم، اين اصطلاحات، که ميتوان گفت قديمترين آنها طرز، در اشعار بازمانده از صايغ هروي است، عبارتند از: طرز، طريق، نمط، طور، شيوه و راه. نکته درخور تامل اينکه خود اصطلاح سبک در اين دوران رايج نبوده است، شاعران هنگام کاربرد اصطلاحات مذکور، ابتدا از شاعران پيشين که به نظر سبکشان در خور تقليد است ياد کرده سپس سبک (طرز، طريق و شيوه) خويش را برتر از آنان دانستهاند، در بيان ويژگيهاي سبک خود تنها به صفاتي مانند: غريب، عجيب، نادر و نظاير آن اکتفا نموده و مختصه ديگري که به صورت عيني نمودار سبک آنان باشد، ياد نکردهاند، گاهي نيز بررسي سبک ناظر بر محتوا و درونمايه آثار است که ميتوان در اين حيطه از خاقاني و سعدي ياد کرد.
در شروح مثنوی، شارحان در بسیاری موارد، نخست زمینه متن (Context) بویژه زمینه تاریخی را کاویدهاند، آن گاه به جنبههای دیگر متن پرداختهاند. میتوان گفت یکی از دلایل فروزانفر در تألیف قصص مثنوی نیز تبیین چنین زمینهای بوده است. امّا گاهی اوقات شارحان بیتوجه به شگردهای مولوی درباره زمینه متن، هم در تشخیص زمینه تاریخی و هم در شرح متن گمراه و سرگردان شدهاند. بر این اساس، در پژوهش حاضر، زمینه تاریخی یکی از حکایات مشترک مثنوی و فیه مافیه به نام «نظر کردن پیغامبر به اسیران»، را در شروح گوناگون بررسی کرده و نشان دادهایم. شارحان به دلیل بیتوجهی به شگردها و تصرّفات مولوی به سه گروه تقسیم شدهاند:1)گروهی زمینه تاریخی حکایت را جنگ بدر دانستهاند. 2) گروهی زمینه تاریخی حکایت را غزوه بنی نضیر و بنی قریظه دانستهاند. 3)گروهی هم در این باره سکوت کردهاند. آن گاه ضمن تحلیل نظر شارحان، علل انحراف آنان را در دو موضوع تبیین نمودهایم:1)حکایت مشابه در فیه مافیه 2)ساختار حکایت و خلاقیت مولوی.