آيين زرواني از كهنترين آيينهاي بشري است كه با زندگي و انديشههاي ابتدايي انسان در پيوند است. يكي از برجستهترين آموزههاي اين آيين باور به سرنوشت و بخت و تاثير سپهر و روزگار در زندگي انسان است. هرچند در متون اوستايي از اين آيين چندان ياد نشده است، اما در متون پهلوي جايگاهي مهم دارد كه از اين طريق به متون فارسي زردشتي، فارسي و عربي راه يافته است. يكي از مهمترين منابع مطالعاتي در باب آيين زرواني زبان، فرهنگ و ادبيات گوراني است. گذشته اين زبان به روزگار هخامنشي برميگردد و تا به امروز پايدار مانده و ادبياتي غني و پربار دارد. سرود «دينو» يكي از نمونههاي زرواني در فرهنگ گوراني است. گفتگوي شاعر با روستاي محل سكونت خود، روزگار و فلك در اين سرود سرشار از انديشههاي زرواني در شكايت از روزگار است. در اين مقاله به شيوهاي توصيفي به معرفي متن گوراني، آوانگاري، ترجمه، واژهشناسي و تحليل اين سرود پرداخته شده است.
نویسندگان اسلامی، قائلین به مذاهب دوخدایی را به عنوان ثنویه یاد کردهاند. ثنویه نام عمومی پیروان همه مذاهبی است که به دو خدا، یکی خدای نور و خیر به نام اهورمزد و دو دیگر خدای تاریکی و شر به اسم اهریمن قائل بودهاند. این مذاهب در حدود هزاره دوم پیش از میلاد در پهنه فلات ایران و حواشی آن پدید آمدند و بعدها در دنیای متمدن آن اعصار دور، آوازه کارهای عجیب و غریب برخی از آنان در ادبیات مقدس انبیای بنیاسرائیل و نوشتههای نویسندگان کلاسیک یونانی و رومی منعکس شده است. در این کتاب به ثنویان در عهد باستان ایران پرداخته شده و عقاید آنان مورد بررسی قرار گرفته است.
زروان این کلمه اوستایی در اوستا zrvan به معنی زمان است. در عصر اوستایی به عنوان یک ایزد موردتوجه و حتی درجه دوم از آن نشانی در دست نیست، بلکه به هیئت ایزدی بسیار کماهمیت در پارهای از قسمتهای متأخر اوستا نمایان میشود؛ اما اغلب به عنوان واژهای غیرمتشخص به معنی زمان آمده است. در اوستای جدید به صراحت از زروان به عنوان ایزدی بیاهمیت یاد شده است و همین دلیل است که در آیین مزدایی زرتشتی، زروان اهمیتی نداشته است و به هیچوجه نمیتوانسته که منشأ جنبش فلسفی مورد توجهی قرار گیرد، بلکه جنبش زروانی در عهد اشکانی و ساسانی ارزش و اعتباری کسب کرد؛ اما از سوی آیین زرتشتی تصدیق و تأیید نشد و در منابع پهلوی و اوستایی انعکاسی پیدا نکرد. در این کتاب به این مسئله یعنی زروان در قلمرو دین و اساطیر پرداخته شده است.
اصطلاح «بوياترنج» تنها يک بار در شاهنامه فردوسي به کار رفته است. اين اصطلاح بيانگر داستان اسطورهاي مستقلي است که در شاهنامه نيامده است. با بررسي ادبيات اوستايي، متون پهلوي، روايات فارسي زردشتي و حماسههاي شفاهي ميتوان سه سرچشمه براي اين اسطوره در نظر گرفت: 1. اسطوره جمشيد و آسن خرد که در آن جمشيد، آسن خرد ربوده شده توسط اهريمن و ديوان را از دوزخ/ شکم اهريمن بازمي گرداند. 2. اسطوره جمشيد و تهمورث که در آن جمشيد براي بازگرداندن تهمورث که توسط اهريمن بلعيده شده، دست در تن دوزخي او فرو ميبرد و تهمورث را بيرون ميکشد، اما دست او پوسيده ميشود و بوي بد ميگيرد و با گميز درمان ميشود. 3. اسطورهاي در حماسههاي شفاهي که در آن دست رستم در اثر فرو بردن در شکم ديو سپيد بوي بد ميگيرد و او همواره ترنجي طلايي پر از بوي خوش در دست دارد. در اين مقاله با توجه به اين سه سرچشمه، بنيادهاي اسطورهاي بوياترنج بازشناسي و سپس اين اسطورهبازسازي شده است.
گرشاسپ پهلواني است که روان او از بارگاه اهورا و همچنين خود او از حماسه ملي، شاهنامه، رانده شده است. روان او به بهشت راه ندارد زيرا آتش، پسر اهورا مزدا و امشاسپند ارديبهشت را آزار رسانيده، در شاهنامه نامآور نيست زيرا سرسپرده ضحاك انيراني است پس در هر جايي كه خواست اهــورا مزدا و دوستي مردمان ايران ياريگر پهلواني نباشد، او در ناخودآگاه اين مرز و بوم جايگاهي ندارد. او در جنگ تيري ميخورد، ديو خواب اهريمني براو چيره ميگردد و تن او هزاران سال در خواب ناآگاهي فرو ميرود تا اين كه بر روان او نوري اهورايي ميتابد و از خواب بيدار ميگردد، به سوي اهورا ميرود و براي به دستآوردن دوستي ايران و ايراني ضحاك را ميكشد. با ميانجيگري زردشت، گناه آزردن آتش او نيز به پاس كردارهاي اهـورايي آمرزيده ميگردد و در فرجام، روان او به بهشت برين راه مييابد.