گمان میکنم تفکیک «رابطه هنر و ادبیات با مردم» به دو مفهوم «ذهنی» و «زبانی» خودش روشن میکند که میتواند دو جور رابطه وجود داشته باشد. یکی رابطه «زبانی» و آن یک رابطه باز و بیحصار است. به این معنا که هر کس در ـ مثلاً ایران ما ـ با زبان فارسی سخن بگوید و بنویسد، عملاً وارد نوعی رابطه با شنونده و خواننده شده است. آن گفتار ـ و در بحث ما ـ نوشتار، میتواند هر مایه و مضمونی داشته یا نداشته باشد و به هر چیزی بپردازد یا نپردازد. چنین رابطهای، یعنی رابطه زبانی ب مردم، میتواند فارغ از هرگونه حقیقتجویی و واقعنگری باشد. مثلاً در یک دهه از تاریخ اجتماعی یک ملت که نگاه کنی، میتوانی خروارها کلمه مکتوب ببینی که روی هم تلنبار شدهاند و انبوهیشان چنان که نسبت حقیقت موجود در آنها با مقدار و کمیتشان بسیار ناچیز است. به عبارتی نسبت معکوس است؛ یعنی هر چه انبوهی فزونتر، حقیقت گنگتر و محوتر و ناچیزتر.
در نوشتار حاضر نخست ابزار و لوازم توليد و توسعه علمي معرفي ميشود، سپس شيوههاي گفت و گو و ويژگيهاي آن تشريح ميگردد .کتاب با مقالهها و خطابههاي مولف که با موضوعات متفاوت نگاشته شده به پايان ميرسد .عناوين برخي از مقالات و خطابهها بدين قرار است .از آن جمله عبارتاند از" :نبرد با گرسنگي در جستجوي امنيت غذايي"، "انقلاب اسلامي و پژوهشهاي جامعه شناختي درباره آن"، "بانک توسعه اسلامي موقعيت و وظايف آن"، "چگونه شهر آدمي را دگرگونه ميسازد"، "ساخت و ساز مسايل اجتماعي و اجرايي آن"، "معماري و هويت شهري"، "سير و سياحت و سفر "و "شوراهاي شهر و روستا، برنامهها و دل مشغوليها ." همانند دفتر یا جلد اول "یک حرف از هزاران" تحلیل های عنوان شده در این جلد نیز با مباحث جامعه شناسی به ویژه جامعه شناسی آثار تمدنی و فرهنگی نسبتی دارند...
نویسنده در سال ۱۳۱۴ در لرستان اقامت داشته و بررسیهایی درباره زندگی ایل «پاپی» به عمل آورده که زیربنای این کتاب را فراهم میکند. در همین سفر اشیایی را نیز گردآوری نموده که معرف بخشی از فرهنگ لرها است. وی در این کتاب از جغرافیای طبیعی منطقه، زندگی اقتصادی و فرهنگ مادی، و فرهنگ اجتماعی و معنوی این ایل سخن گفته است.
این کتاب فراهمی است از نقد و نظر در باب تمام موضوعاتی که هر کدام در مقطعی مدنظر و علاقه نویسنده بوده است. بدیهی است که بیشترین قسمتها به موضوع ادبیات مربوط میشود؛ چه در حوزه نقد و نظر و چه در شکل گفتوشنود. اما تمام این کتاب منحصر به موضوع ادبیات نمیشود، جز آنکه یک علاقمند به ادبیات آن را نگاشته است.
نمیتوان به تحقیق آورد که «قصه یوسف (ع)» کهنترین روایت داستانی در حوزه و حدود سرزمینی است که امروزه خاورمیانه نامیده میشود و در تاریخ و اسطوره بینالنهرین خوانده شده است. اما به تقریب میتوان گفت در فرهنگ عبری ـ سامی کهنترین روایت است که جدا از جنبههای الوهیت ویژه ادبیات دینی، از سه رکن عمده سازنده اثری داستانی برخوردار است؛ و آن طرح داستانی ست که سه شخصیت محور دارد: یک زن، دو مرد. طرحی که از آن پس بنیان همه آثار ادبی عاشقانه جهان قرار گرفته است. آثاری در عرصه حماسه، تغزل و ... سرانجام رمانس وزآن پس آثار بزرگ و درخشانی که بعد از رنسانس پدید آمده و در اصطلاح سبکشناسی عربی «رئالیسم» نامیده میشود. شاخصهای بسیار شناخته شده آثاری مبتنی بر سه رکن ـ دو مرد، یک زن ـ تا حدودی که من به خاطر میآورم، چنیناند: الف: داستان سیاوش، در حماسه. ب: خسرو ـ شیرین، در تغزل. نیز رومنو آ ژولیت از آثار شکسپیر. پ: قصههایی از هزار و یک شب یا «هزار افسان» در آنچه اصطلاحا رمانس نامیده میشود. ایضا بسیار منظومههایی که در عنوان «لیلی و مجنون» سروده شده، و سرانجام منظومههایی با عنوان خود «یوسف و زلیخا» که به خصوص در زبان و ادبیات پارسی به کرات موضوع بیان عاشقانه ـ عارفانه قرار گرفته است و این در حالی است که همه آثار ادبی غرب بعد از مسیحیت تا قبل از پدید آمدن «دن کیشوت» در اصطلاح «رمانس» برخوردار از این طرح سه شخصیت ـ سه محور هستند و در اثر تاریخشکن سروامتس خالق «دن کیشوت» با ذهنیتی انتقادی از مدار خیال ورزیهای مکرر بیهوده خارج میشوند و ادبیات داستانی روی میآورد به جهانی نو که دانشوری، تجربه و اصالت عقل و شناخت، مبانی آن شمرده میشوند و با وجود این، غالبا برخوردار از چنان چارچوبیاند.