در فصلنامه گرانسنگ نامه فرهنگستان، دوره هفتم شماره سوم (آذر ماه 1384) مقالهای تحت عنوان «بررسی ویژگیهای تمیز در زبان فارسی»، به قلم دکتر محمد راسخ مهند، استادیار محترم دانشگاه بوعلی سینا به چاپ رسیده بود که نکات سودمندی را درباره این نقش دستوری بیان میکرد. ما نیز در این مقاله برآنیم تا مطالبی را به عنوان تکمله بحث مذکور ارائه نماییم؛ بدین جهت مقاله در دو بخش تقدیم میگردد: بخش اول شامل دیدگاههای انتقادی نگارندگان در خصوص بعضی از مطالب دکتر راسخمهند است و در واقع نقدگونهای است بر آنها. بخش دوم شامل مطالبی است که در تکمیل مبحث تمیز آمده است. امید که این وجیزه بتواند افقهای تازهای را در بحث تمیز به روی خوانندگان گرانقدر بگشاید.
این جزوه مطالبی است که نویسندگان در ماهنامه «علم و جامعه» در پاسخ دکتر حسن سالمی نگاشتهاند و خواهان توضیحاتی از ایشان گردیدهاند. نوشتار حسن سالمی با عنوان «دکتر بقائی و دکتر مصدق» در شماره 168 مجله «علم و جامعه» منتشر شده که این نوشتار در پاسخ به آن نگاشته شده است.
در شماره اخیر مجله گوهران مقالهای چاپ شده از آقای محمد قراگوزلو به نام «تابوی فردوسی در محاق نقد» که لابد اگر 60 سال پیش در روزنامه پراودا یا مردم چاپ میشد، علاقمندانی داشت، ولی حالا بعد از گذشت این همه سال و تجربیات هولناکی که از خودشیفتگی و رویکردهای حزبی و ایدئولوژیک داشتهایم، گمان نمیکنم جاذبهای داشته باشد. در دنیایی که خشونت و بیرحمی در ان بیداد میکندف بیش از همه به انصاف و مدارا و مهربانی نیاز داریم. صرف نظر از تحولات فکری و فلسفی، تجربیات تاریخی هم به ما آموخته که تفاوت زیادی بین امور واقعی و غیرواقعی وجود ندارد و هر چیزی لزوماً راست یا دروغ نیست و چه بسا راست و هم دروغ باشد. حقیقت چیزی متکثر و چند لایه است و نباید تصورات خود را حقیقت مطلق فرض کنیم و کسانی را که تصوری غیر از ما دارند، دشمن بدانیم. نویسنده محترم مقالهای نوشتهاند که چهار بیت منسوب به فردوسی را بررسی کنند. مقالهای که هدف از آن بحث بر سر چهار بیت منسوب به فردوسی است.
واژه عشق چنان با ادب فارسي عجين شده است که اگر آن را از ادبيات اين مرز و بوم و بويژه ادبيات عرفاني بگيرند، چيزي جز کالبدي بيروح باقي نميماند. اما بسيار عجيب است که عارفان قرون اوليه چندان از اين واژه استفاده نميکردهاند. ازاين گذشته اين واژه در قرآن هم نيامده است و حتي در سخنان پيامبر (ص) و ائمه دين (ع) ارج و قرب چنداني ندارد و واژههاي ديگر جايگزين عشق شده است، اين موضوع، ناخودآگاه پرسشي را به ذهن متبادر ميکند که «راز اين کمتوجهي و بياعتنايي درچيست». اين مقاله کوششي براي پاسخ به اين پرسش مقدر است. در اين مقاله ابتدا «عشق» و «محبت» از نظر لغوي بررسي، و تفاوت آن دو با يکديگر بيان شده است. سپس از دو ديدگاه لغوي و تاريخي، دلايل و علل پرسش ياد شده مطرح گرديده است.