ادبیات تطبیقی را نمیتوان در یک یا چند جمله که مورد قبول همگان در تمام دوران باشد تعریف کرد. ادبیات تطبیقی، مانند ارگانی زنده، همواره در حال رشد و تحول بوده است و این تحول همچنان ادامه خواهد داشت. بدینسان نباید انتظار داشت و مطلوب هم نیست که این شاخه از دانش بشری به تعریف واحدی برسد. اصولا سرزندگی و راز بقای تطبیقی در میان انبوه نظریهها و رویکردهای نقد و روشهای تحقیق ادبی، بهخصوص در دوران معاصر، ناشی از همین پویندگی و انعطافپذیری است. اگر غیر از این بود ادبیات تطبیقی هم مانند خیلی دیگر از نظریهها و رویکردهای نقد ادبی به فراموشی سپرده میشد و فقط نامی از آن در تایخ تحقیقات ادبی باقی میماند. هر چند قدمت «تطبیق» به مثابه ابزار به قدمت تاریخ بشریت است ولی عمر ادبیات تطبیقی در محافل علمی و دانشگاهی کمتر از دو قرن است.
کسانی که در ادب فارسی از روی صدق و تانی و نه از سر هوی و تمنی، تاملی مستمر و بی وقفه به منظور کشف اصول و موازین حاکم بر ادب و فرهنگ ایران داشته اند، نیک می دانند که از جمله مظاهر توانایی شگفت آور سخن سرایان بزرگ و افسونگر فارسی زبان، آنست که با قدرت استفاده از قانون تجرید و تعمیم ذهن خلاق و آفرینشگر خویش، بخوبی توانسته اند با رویت مناظر در صحنه حیات و اندیشه در کار روزگار و ژرفکاوی در پدیده های گیتی و ترکیب آن ها با یادها و خاطره ها و خوانده ها و شنیده ها و در یک کلام دانسته ها آمیزه ای از عبرت و حکمت پرداخته و با عرضه دستاوردهای تامل و تجربه در قالب سخنان منظوم و منثور خوانندگان آثار خویش را از چشمه سار زلال ذوق سلیم خود سیراب ساخته و قریحه جمال پرست آن ها را نوازش داده، آدمیان را از زادگان طبع جویای کمال خویش برخوردار و کامیاب گردانند...
فرهنگ و تمدن ایران چون خورشیدی تابان پرتو خرد اهورایی خود را در طول هزارههای متمادی، از زمانی که دنیا اولین گامهای خود را در راه زندگی اجتماعی برمیداشت و هنوز در تاریکی جهل و بیقانونی دستوپا میزد، سخاوتمندانه بر سراسر جهان گسترانیده است. این کتاب دربردارنده اهمیت و ارزش زبان و ادب فارسی است و شامل این مطالب میباشد: ادب و ادبیات، آشنایی با فرهنگ و تمدن ایران، فلسفه ایران باستان و زرتشت، زبان فارسی، فردوسی و شاهنامه، علم و تمدن در ایران باستان، و نقش ایرانیان در بنیانگذاری تمدن بزرگ اسلامی.
پس از چندین دهه کمتوجهی به ادبیات تطبیقی در ایران پس از فوت فاطمه سیاح(1342)، از اواسط دهه 1380 به بعد موج جدیدی در رویکرد به ادبیات تطبیقی در فضای دانشگاهی و علمی ایران به وجود آمد. برنامهای آموزشی با گرایش ادبیات تطبیقی در گروههای زبان و ادبیات فارسی برخی از دانشگاهها آغاز شد؛ چندین نشریه علمی جدید با عنوان کلی ادبیات تطبیقی انتشار یافت؛ انجمن ادبیات تطبیقی ایران به همت تنی چند از استادان و علاقهمندان این رشته راهاندازی شد؛ همایشهای ادبیات تطبیقی متعددی که به همت استادانی مانند دکتر ایلمیرا دادور در دانشگاه تهران آغاز شده بود، با تلاش و پشتکار سایر دانشگاههای کشور، ادامه یافت.
این پژوهش نقد تقابلها و تنشهایی است که در سفرنامههای زنان غربی به چشم میخورد. ژانر سفرنامه نویسی اغلب در حاشیه پژوهشهای ادبی بوده و در این میان، سفرنامههای زنان به لبههای بیرونی این حاشیه زانده شده است؛ زیرا در جوامع مردسالار، ادبیات زنان از جایگاهی که ادبیات مردان از آن برخوردارند، بیشتر اوقات محروم بوده است. زنان غربی که در تقابل گفتمان استعمار و گفتمان زنانگی جایگاهی نااستوار و نامطمئن داشتند، تنشها و تعملاتی را در متون خود به تصویر میکشند که اغلب در متون سفرنامههای مردان غربی به چشم نمیخورد. ردپای این تنشها را میتوان در تصویرهایی که سیاحان زن غربی از شرق ارائه میدهند دنبال کرد و نقش آنها را در شکلگیری هویت و جایگاه زنان انگلیسی در گیرودار تضاد بین گفتمان استعمار و گفتمان زنانگی در قرن نوزده بررسی کرد.