در سالهاي اخير، انبوهي از مقالات نقد ادبي در نشريههاي پژوهشي کشور منتشر ميشود که ساختاري دوپاره دارند؛ در بخش اول به معرفي يک نظريه ميپردازند و در بخش دوم نظريه را بر يک متن ادبي اعمال ميکنند. براي مثال در پاره نخست نظريههايي چون فرماليسم، ساختارگرايي، روايتشناسي، سخنکاوي انتقادي و ... معرفي ميشوند و در پاره دوم متني اغلب بدون توجه به قابليتها و تناسب آن با نظريه معرفي شده مورد بررسي قرار ميگيرد. در حقيقت، آنچه بيش از هرچيز به بيمارگونگي اين روش منجر شده.
پیدایش، رشد، اعتلا و زوال جنبش های سیاسی و اجتماعی معاصر ایران در کنار تحولات و رخدادهای متعدد سیاسی، فرهنگی و اجتماعی، جابجایی قدرت ها و نخبگان حکومتی و تغییرات گسترده در عرصه اجتماعی و سیاسی تاریخ معاصر ایران، به دلیل اهمیت و تأثیرات شگرف و متنوع آن، سبب گشته است تا از سوی پژوهشگران، مورخان و تحلیل گران حوادث اجتماعی و نخبگان سیاسی مورد تجزیه و تحلیل و نقادی و تقریر و تبیین قرار گیرد. تنوع و کثرت نگاه ها و اختلافات در نگاشته های تاریخی این دوره باعث پیچیدگی و سختی فهم و درک درست محققان و اندیشه گران این عرصه در تشخیص سره از ناسره و کشف درست حقایق تاریخی گردیده است. تاريخ نگاري و نوع نگاه مورخان به پديده هاي تاريخي از منظر ملي گرايي و شرح و بسط اين رويدادها و حوادث گذشته و حال بر آن اساس، مقوله اي است که در کنار ساير رويکردهاي اين جريان از جمله نمودهاي ادبي، جلوه ويژه و متفاوتي از نوع رسمي و مرسوم خود در جامعه ايراني داشته است. بررسي تاثيرات اين جريان فکري و فرهنگي در حوزه فرهنگ، خاصه تاثيراتي که تاريخ نگاري و تاريخ نگاران از آن گرفتند و تبعات و پيامدهاي آن در ساير بخش هاي اين حوزه، در تاريخ معاصر ايران، موضوع دامنه دار و چالش برانگيزي بوده که کم تر به حد کفايت مورد پژوهش و توجه محققان واقع شده است. پژوهش حاضر به بررسي ويژگي هاي اين جريان در تاريخ نگاري معاصر ايران مي پردازد و تاثيرات و تاثرات حاصل از رويکرد متفاوت اين تاريخ نگاري و مورخان و مولفان آن را از حيث شيوه هاي متفاوت نگرشي و نگارشي پي مي گيرد.
برای من شاهنامه به رودی عظیم مانند است که در عین زیبایی و قدرت، آراسته و کامل است و در مسیر طولانی خود تا دریا در هر جایی و در هر چشمی و برای هر گوشی جلوه و جمال و زمزمه ای خاص دارد و برای اندیشمندان، ساختار پیروزی و شکست، امید و نومیدی، زادنها و مردنها، در آن بسیار پرمعنا و تفکرانگیز است، این کتاب شناسنامۀ زندگی پرتلاطم و سرشار از گیر و دار ملت سلحشور ایران است که هرگز نام را به ننگ نفروخته است و پیوسته جان را به پای نام نیک خویش باخته است و فردوسی، استاد بزرگ ادب پارسی و پیر پارسای این سرزمین ایزدی، با بیان جادویی و افسون ساز خود، این روحیات و توانمندی های ملی مردم ما را چنان زنده و پویا و گویا به تماشا گذاشته است که انسان خود را شاهد زندۀ همۀ وقایع می یابد و ... در این فرهنگ تمامی واژهها و نام های شاهنامه بر پایه سرشت و نهاد زبان فارسی به ترتیب الفبا گردآمده است. برای هر اسم معنی و کارکرد آن در شاهنامه به همراه ابیات مرتبط آن تشریح گردیده است. پولاد = از سرداران ایران در روزگار کیقباد پیروز = از فرزندان کاوه ی آهنگر تاجبخش = رستم تاجور = ایرج تهمورس = پسر هوشنگ ، سومین پادشاه نخستین سلسله ی جهان تهمینه = دختر شاه سمنگان و مادر سهراب پسر رستم جاماسپ = وزیر و حکیم و رایزن گشتاسپ و داماد زرتشت جانفروز = از سرداران بهرام چوبینه در جنگ او با خسرو پرویز جریره = همسر سیاوش و مادر فرود و...
این مقاله میکوشد نقش «موقعیت» را در شکلگیری ژانرها بررسی کند. برای این منظور، مفهوم ژانر در حوزه رتوریک ـ که از فن خطابه غرب باستان تا حوزههای ارتباطشناسی در قرن بیستم را دربرمیگیرد ـ به بحث گذاشته شده است. برخلاف رویکردهای ادبی ـ که اغلب ویژگیهای درونمتنی (فرم و محتوا) پدید آورنده ژانرهای متفاوت است ـ در این رویکرد، عوامل برونمتنی مانند موقعیت و مخاطب زیربنای تعریف ژانر است و هرگونه تغییر در درک منتقدان از این عوامل، تغییرات چشمگیری در تعریف ژانر به وجود میآورد. تا پیش از قرن بیستم، «موقعیت» مفهوم محدود و ایستایی داشت که سخنور و مخاطب در شکلگیری آن نقش خاصی نداشتند؛ به همین دلیل ژانرهای متناسب با هر موقعیت نیز کاملا مشخص و تعریف شده بود. حال آنکه در قرن بیستم و با طرح نظریههای منتقدانی مانند باختین و کارولین میلر، موقعیت و ـ به تبع آن ـ ژانر به مفهوم پویا و دگرگون شوندهای تبدل شد که در فرایندی ارتباطی شکل میگیرد و به همین دلیل، خود محصول کنش مشارکان در موقعیت است. در این مقاله، پس از پرداختن به نظریههای ژانر در حوزه فن خطابه یونان و روم باستان، نشان میدهیم که پیوند ژانر با کنش اجتماعی در قرن بیستم، ژانر را به ابزاری برای تولید و بازتولید ارزشها و پیش فرضهای ایدئولوژیک در فرهنگی خاص تبدیل میکند. در این فرایند، مؤلف، متن و مخاطب به طور همزمان دخیلاند. این رویکرد به ژانر، در مطالعات ادبی نیز پیامدهایی داشته که در پایان به برخی از آنها اشاره میکنیم.
دلیل دیگر قدرت عشق، تاثیری است که آن برخوردها بر هر یک از دو جوان می گذارد. عشق در همان نگاه نخست رامین را از خود بیخود میکند و او را از اسب فرو میافکند که به پایین جهیدن نقاش از روی چهارپایه و به حالت خلسه روی زمین افتادنش بسیار شباهت دارد. در هر دو مورد، رویداد از چشم دو شخصیت اصلی دیگر (زنان) پنهان میماند: ویس از وجود رامین بیخبر است و موید از آنچه که رخ داده، همچنان که پیرمرد و دختر اثیری حضور نقاش را در نمییابند.