فرهنگنویسی در قدم اول کاری بسیار ساده و آسان مینماید. به دلیل همین سادهانگاری است که تا حالا به فکر نبودهاند که در دانشگاهها در گروه زبانشناسی بخشی برای تعلیم فرهنگنویسی قرار بدهند. واقعاً نیاز است که چنین درسی گذاشته شود. چرا آن قدر ساده به نظر میآید؟ برای اینکه به ظاهر به نظر میآید در مدرسه در اوایلش کار را یاد گرفتیم و خوب همان را ادامه میدهیم. در مقابل لغت معنیاش را باید بنویسیم، به همین سادگی. خیال کردیم که به همین ترتیب لغت را داریم و معنیاش را هم خوب پیدا میکنیم و یا میدانیم یا میپرسیم مقابلش میگذاریم و مثالی هم برایش پیدا میکنیم؛ این میشود فرهنگ. خیلی از فرهنگهایی که نوشته شده است به همین صورت است.
«فرهنگ رشیدی» از جمله چند فرهنگ فارسی معروف است. این کتاب اثری است از سیدعبدالرشید تتوی. این کتاب ظاهرا نخستین فرهنگ انتقادی فارسی است که در سال 1064 قمری نوشته شده است. نویسنده بعد از دیباچه، با رعایت حروف تهجی اول و دوم، فرهنگ لغتی در 25 باب ترتیب داده است. منابع اصلی نویسنده، فرهنگ جهانگیری و فرهنگ سروری بوده است. او با تلخیص فرهنگهای پیشین و اصلاح بدخوانیها و نقد لغات و شواهد، طرحی نو در فرهنگنویسی درانداخته است. نویسنده بعد از آوردن لغات، استعارات هر باب را ذکر کرده که البته شمار زیادی از آنها در زمره کنایات میگنجد.
«ارجاع» عبارت است از عمل رجوع دادن خواننده از نقطهای در متن به جایی دیگر به وسیله نشانهای که وی را دعوت میکند تا برای یافتن اطلاعی خاص به جایی مشخص رجوع کند. ارجاع به خودی خود و اغلب برای یافتن اطلاعی محتوایی خواننده را به شیوهای کما بیش صریح و مشخص به داخل خود متن یا خارج از آن راهنمایی میکند. در فرهنگها، ارجاعها داخل خود متن هستند و برای این به وجود آمدهاند که خواننده را به جایی دیگر در متن فرهنگ رجوع دهند.
چون بنده در زمینه فرهنگنویسی اندکی قلم زدهام، با اطمینان عرض میکنم که فرهنگنویسی از مشکلترین کارهاست. یعنی حتی میخواهم بگویم در قسمت فعالیتهای مربوط به زبان، فرهنگنویسی مشکلترینش است و تا کسی وارد این کار نشود، متوجه آن نمیشود که چقدر مشکل و مفصل و پیچیده است. دیگران و عامه مردم خیال میکنند فرهنگنویسی کار سادهای است، چون لغت را مینویسیم و معنیاش را نیز جلویش ذکر میکنیم. کاش به همین سادگی بود. در ایران هزار سال سابقه فرهنگنویسی داریم و همه تقریباً به این صورت بوده که لغت را بگذارند و معنیاش را هم جلویش بنویسند و احیاناً شاهدی هم برایش بیاورند. ولی اگر بخواهیم کار را جدی بگیریم، کار مشکلی است.
لابد با نظریه یاکوبسن، به خصوص این چند ماهه اخیر که یکی دو کتاب و مقاله دربارهاش نوشته شد، آشنایید و دربارهاش شنیدهاید. درباره نظریه یاکوبسن کتابی هم درآمد «نقد ادبی و نظریه یاکوبسن». خوب خیلی صحبتها شده است. این نظریه در حدود سالهای ـ اگر اشتباه نکنم ـ کمی قبل از 1960، یعنی در حدود سی سال پیش عرضه شد. همزمان با آن هم نظرات دیگری بود و الان نظریه یاکوبسن را به عنوان نظریه خیلی جدید دارند اینجا مطرح میکنند.