این مقاله به بررسی سیر تکوینی «ادبیات جهان» از قرن نوزدهم تا عصر حاضر میپردازد. گوته اولین اندیشمند و ادیبی بود که اندیشه «ادبیات جهان» را مطرح کرد. طرح گوته ـ مانند هر اندیشه دیگری ـ برخاسته از شرایط تاریخی و فرهنگی زمان خود بود. گوته در پی آن بود که مشترکات فرهنگهای شرق و غرب را بیابد و آن گاه بر اساس این مشترکات آنها را به هم پیوند زند. اجرای چنین وظیفه خطیری فقط از عهده ادبیات برمیآمد. براساس همین باور بود که گوته دیوان غربی ـ شرقی خود را نوشت. بدین سان، گوته راه را برای دیگر متفکران و پزوهشگران عرصه ادبیات گشود. ملتزم، اولین سردبیر نشریه تخصصی ادبیات تطبیقی در جهان، به ادبیات کشورهایی که در حاشیه ادبیات کشورهای قدرتمند سیاسی اروپایی قرار گرفته بودند توجه خاصی مبذول داشت. فریدریش، ولک و آلدریج و بعدها اسپیواک و باسنت و برنهایمر از اروپامحور شدن ادبیات تطبیقی انتقاد کردند و چنین رویکرد خودمحور و خودشیفتهای را محتوم به افول دانستند. از اواخر دهه نود قرن بیستم و در طول دهه اول قرن بیست و یکم دمراش نظریه ادبیات جهان خود را در چارچوبی روشمند و منسجم مطرح نمود. نظریه دمراش که با ترجمهپژوهی ارتباط تنگاتنگی دارد به بررسی گردش و سیر یک اثر ادبی واحد در جهان و تغییراتش میپردازد. به عقیده وی ادبیات جهان رویکردی جدید در قلمرو پویای پزوهشهای ادبیات تطبیقی است و بیش از پیش بر ضرورت تقویت و گسترش مرزهای این رشته در محیطهای دانشگاهی دنیا صحه میگذارد.
کسانی که در ادب فارسی از روی صدق و تانی و نه از سر هوی و تمنی، تاملی مستمر و بی وقفه به منظور کشف اصول و موازین حاکم بر ادب و فرهنگ ایران داشته اند، نیک می دانند که از جمله مظاهر توانایی شگفت آور سخن سرایان بزرگ و افسونگر فارسی زبان، آنست که با قدرت استفاده از قانون تجرید و تعمیم ذهن خلاق و آفرینشگر خویش، بخوبی توانسته اند با رویت مناظر در صحنه حیات و اندیشه در کار روزگار و ژرفکاوی در پدیده های گیتی و ترکیب آن ها با یادها و خاطره ها و خوانده ها و شنیده ها و در یک کلام دانسته ها آمیزه ای از عبرت و حکمت پرداخته و با عرضه دستاوردهای تامل و تجربه در قالب سخنان منظوم و منثور خوانندگان آثار خویش را از چشمه سار زلال ذوق سلیم خود سیراب ساخته و قریحه جمال پرست آن ها را نوازش داده، آدمیان را از زادگان طبع جویای کمال خویش برخوردار و کامیاب گردانند...
مجلد چهارم مجموعه هفتاد سخن با نام شیوه های نو در ادبیات جهان، سراسر به داستاننویسی و نوپردازی در شعر معاصر اروپا و آمریکا و آسیا اختصاص دارد و در آن مکاتب ادبی قرن بیستم، اعم از فوتوریسم، سورآلیسم، دادائیسم، کوبیسم و عموما مدرنیسم، تعریف و تشریح و بررسی شده است. دکتر خانلری که خود از نادره های روزگار ما در نقد علمی و یکی از مطرح ترین مکتبشناسان چند دهه اخیر است، در این مجلد که مشتمل است بر 3 بخش، با ده ها گفتار و نمونههای فراوان از داستانهای کوتاه و شعرهای معاصر فرانسه، شوروی (بخش اروپایی و بخش آسیایی) انگلستان، آمریکا، آلمان، اتریش، اسپانیا، پرتقال، ایتالیا، یونان، اروپای شرقی، هند، چین، ژاپن و خاور دور الگویی ارایه کرده است برای همه کسانی که سالک و مشتاق این راهند
پس از چندین دهه کمتوجهی به ادبیات تطبیقی در ایران پس از فوت فاطمه سیاح(1342)، از اواسط دهه 1380 به بعد موج جدیدی در رویکرد به ادبیات تطبیقی در فضای دانشگاهی و علمی ایران به وجود آمد. برنامهای آموزشی با گرایش ادبیات تطبیقی در گروههای زبان و ادبیات فارسی برخی از دانشگاهها آغاز شد؛ چندین نشریه علمی جدید با عنوان کلی ادبیات تطبیقی انتشار یافت؛ انجمن ادبیات تطبیقی ایران به همت تنی چند از استادان و علاقهمندان این رشته راهاندازی شد؛ همایشهای ادبیات تطبیقی متعددی که به همت استادانی مانند دکتر ایلمیرا دادور در دانشگاه تهران آغاز شده بود، با تلاش و پشتکار سایر دانشگاههای کشور، ادامه یافت.
این پژوهش نقد تقابلها و تنشهایی است که در سفرنامههای زنان غربی به چشم میخورد. ژانر سفرنامه نویسی اغلب در حاشیه پژوهشهای ادبی بوده و در این میان، سفرنامههای زنان به لبههای بیرونی این حاشیه زانده شده است؛ زیرا در جوامع مردسالار، ادبیات زنان از جایگاهی که ادبیات مردان از آن برخوردارند، بیشتر اوقات محروم بوده است. زنان غربی که در تقابل گفتمان استعمار و گفتمان زنانگی جایگاهی نااستوار و نامطمئن داشتند، تنشها و تعملاتی را در متون خود به تصویر میکشند که اغلب در متون سفرنامههای مردان غربی به چشم نمیخورد. ردپای این تنشها را میتوان در تصویرهایی که سیاحان زن غربی از شرق ارائه میدهند دنبال کرد و نقش آنها را در شکلگیری هویت و جایگاه زنان انگلیسی در گیرودار تضاد بین گفتمان استعمار و گفتمان زنانگی در قرن نوزده بررسی کرد.