علمای عروض واحد وزن شعر عربی را بهدرستی بیت دانستهاند. علمای عروض فارسی نیز به پیروی از عروض عربی واحد وزن در شعر فارسی را به بیت به شمار آوردهاند، اما این امر باعث ایجاد آشفتگیهایی در علم عروض فارسی شده است. این نابسامانی قرنهای متمادی در عروض سنتی وجود داشت تا اینکه بنیانگذاران عروض جدید در پی اصلاح ساختار علم عروض فارسی متوجه شدند که بنا به دلایلی بیت نمیتواند واحد وزن شعر فارسی باشد و این مصراع است که برخلاف عروض عربی واحد وزن شعر فارسی است. همچنین برخی تفاوتهای اساسی میان ویژگیهای وزن شعر عربی و فارسی ریشه در تفاوت واحد وزن در میان آنها دارد. چنین به نظر میرسد که دلیل اساسی تفاوت میان واحد وزن در شعر عربی و فارسی ناشی از تفاوتهای زبانی موجود میان عربی و فارسی است که در وزن شعر و به تبع آن در واحد وزن نمایان شده است. ما در این نوشته سعی کردهایم تا ابتدا دلایل درستی بیت به عنوان واحد وزن شعر عربی را ذکر کنیم، سپس دلایل نادرستی بیت را به عنوان واحد وزن در شعر فارسی بررسی نماییم تا معلوم شود که چرا به جای بیت، مصراع به عنوان واحد وزن شعر فارسی صحیح تر و مناسبتر است. ناگفته پیداست از آنجایی که این نوشته در ضمن مباحث عروض تطبیقی میگنجد، روش ما نیز روش تطبیقی است.
بخش اعظم اصطلاحات ادبی مندرج در این فرهنگ حاصل چندسال کار تدریجی ولی وقتگیر و توانفرسا روی تطبیق اصطلاحات سنتی رشتههای بدیع، معانی ،بیان، عروض و قافیه و نیز تجوید و دستور فارسی و انگلیسی میباشد. معادلهای مربوط به هر اصطلاح در هر یک از رشتههای فوق با مراجعه متعدد و پیاپی به منابع ذیربط اعم از متن یا فرهنگ تخصصی به فارسی و انگلیسی و مقابله و مقایسه حتیالامکان دقیق تعاریف، معانی و مثالهای مربوط به آن اصطلاح به دست آمده است.
هر وزنی از اوزان عروضی، ظرفی برای بیان نوع خاصی از سخن و حتی شکل ویژهای از بیان است؛ چون متون آراسته به وزن، چه از ابتدا، تراوش ضمیر ناخودآگاه شاعران باشد و به وسیله آنان مد شد باشد یا اینکه کسی عروض را فراگرفته، سپس به شاعری روی آورده، در هر صورت این ظرف، محمل اندیشه آنان است. به همین دلیل برای استفاده و دریافت اندیشههای ناب فرزانگان ادب فارسی، اصطلاحات عروضی به عنوان کلیدی برای دریافت مضمونهای ادبی در جایی که ربط بین وزن و محتوی ابزار و اساس قرار گیرد، بسیار راهگشا خواهد بود. این فرهنگ حاوی بیش از 1500 مدخل است که مربوط به علم عروض میباشد.
تصحیف را از دو منظر ـ منظر رسمالخط فارسی و منظر بلاغی ـ میتوان تعریف کرد و تعریف دوم ریشه در تعریف اول دارد. اصطلاح تصحیف را، پیش از آنکه در کتابهای بلاغی آید، ادیبان و زبانشناسان و فرهنگنویسان، غالباً در کنار تحریف، فراوان به کار بردهاند. حمزه بن حسن اصفهانی (وفات: 360) شاید نخستین کسی بوده باشد که کتابی مستقل درباره تصحیف نوشته است.
در این مقاله به نوعی ساختارشکنی و سنتگریزی در مثنوی معنوی پرداخته شده و نویسنده، آنرا با سایر آثار بزرگ ادبیات فارسی مقایسه کرده است. این مقوله معطوف است به نحوی شروع مثنوی که برخلاف دیگر آثار ادبی فارسی به جای اینکه سخن با نام خدواند، نعت رسول اکرم و سایر بزرگان دین آغاز شود و در شکوائیه معروف از زبان نی، نهفتههای روح انسان از جانب کسی بازگفته میشود که به والاترین تجربههای عرفانی دست یافته است و او، کسی نیست جز مولانا جلال الدین بلخی، با توجه به نکته محوری فوق، تعریف جامع و کاملی از «ادب»داده میشود و نویسنده، صلای بیادبی در آغاز مثنوی را نیز نوعی عرض ادب در پیشگاه خداوند تعبیر و تفسیر میکند که مولوی در شکوائیه خود به زیباترین شکل باز گفته اشت. در این مقاله، گذشته از مثنوی و دیوان شمس از منابع معتبری چون تمهیدات عین القضاة، مناقب العارفین شمس الدین احمد افلاکی نیز بهره گرفته شده است.