در اين مقاله با استفاده از نظريهشناختي استعاره معاصر، كاركردهاي استعاره نور و خوشههاي تصويري مرتبط با آن يعني خورشيد، آفتاب، شمع، چراغ و... در غزلهاي مولوي تبيين ميشود. از رهگذر بررسي نور در ديوان شمس درمييابيم که شناخت و معرفت مقولهاي بصري است و به عنوان انگاره استعاري اوليه در ژرف ساخت اين اثر نمودار ميشود؛ مولوي با توجه به اين انگاره و انگاره ثانوي «جهانِ غيب نور است»، نور را به مثابه خدا، انسان کامل، مکان، خوراک و شراب، وجود، هدايت و اميد و نيز وسيلهاي براي تبيين مقوله فنا و بقا برميشمارد. اين انگارههاي استعاري براي تحليل و تبيين مقولات انتزاعي موردنظر مولوي بستري مناسب است و انسجام درونمتني غزلها را در پرتو ايدهاي واحد و انگارهاي نخستين به تصوير ميكشد.
در این مجموعه، دو رساله کوتاه از حکیم "عمر خیام"، متن عربی و ترجمه فارسی به طبع رسیده است .در رساله اول، سه مسئله مطرح و پاسخ داده شده است .این مسائل درباره نفوس ناطقه، حوادث امکانی باطل، و اثبات وجود زمان به حرکت و حد حرکت، و سپس قائم نبودن حرکت به ذات خود، است .رساله دوم نیز "پرتوی عقلانی بر موضوع علم کلی "نام دارد .
کتاب حاضر نظریات تمام مکاتب مختلف جهان و فلاسفه ای را که در زمینه ارائه مدل انسان کامل سخن گفته اند، بررسی نموده و بالاخره در درس پنجم انسان کامل از دیدگاه: فارابی - عرفا - مولوی (متفکران اسلامی) ارائه شده است.
در اين پژوهش با رويکردي تطبيقي، دو متن کلاسيک فارسي (داستانهاي بيدپاي و کليله و دمنه) با توجه به شيوه روايت آنها بررسي شده است. فرضيه مقاله، وجود تفاوتهايي در شيوههاي روايتگري اين دو اثر است به اعتبار وجود سبک گفتاري در يکي و سبک کتبي و منشيانه در ديگري. حضور راوي در آغاز حکايتها، راوي درون متني و برون متني، نقش راوي در برجسته کردن واژگان، لحن راوي، شيوه نتيجهگيري راوي (گوينده و نويسنده) در پايان حکايتها، نگرش راوي به شخصيتهاي داستان، حضور آشکار راوي در پايان داستان و چگونگي پايانبندي روايت، مواردي هستند که در دو کتاب مقايسه شدهاند و در نهايت فرضيه پژوهش (تفاوت دو روايت در شيوه روايتگري) اثبات شده است.
ادبیات به عنوان رسانهای کلامی که دارای شخصیتهای انسانی است، سرشار از نشانههای غیرکلامی از جمله علایم زبان بدن است. کاربرد این زبان دلالی در غزلیات شمس قابل توجه است. مولوی در این اثر اغلب از باب حفظ حریم و قداست شخصیت به ویژه شمس تبریزی حرکات وی را در موقعیتهای مختلف با استفاده از زبان بدن به نحوی رمزگونه به تصویر کشیده که با تأمل در آن میتوان واکنش گوینده را به مخاطب دریافت و با رویکردی گفتمانی جایگاه، موضع و احساس او را نسبت به وی تعیین کرد. بر این اساس در این تحقیق نشانههای غیرکلامی به اقسام دیداری، آوایی و علایم مربوط به فاصله بدنی تقسیم و طیف معنایی و بسامد تکرار هر یک، با در نظر داشتن بافت غزل مولوی مشخص شده است. برآیند تجزیه و تحلیل دادههای پژوهش نشان میدهد که مولوی در غزل تنها شاعری درونگرا نیست و از مقولات بیرونی از جمله علایم زبان بدن و گزارش آنها در متن غزلیات شمس نیز غافل نمانده است؛ و شاید بتوان همین توجه مولوی را نیز معلول دل مشغولی و دروننگری وی یا ترجیح حکم باطن بر ظاهر دانست که همچنان میل و علاقه شدید به دیدار یار و توصیف این مسأله از دغدغههای فکری مولوی چه در قلمرو امور باطنی و ایجاد ارتباط بین مسایل دیداری با امور انتزاعی و چه در علایم زبان بدن محسوب میشود.