کسانیکه درباره «فردوسی» صحبت میکنند سخن از زره، جوشن، خود، گوپال، گرز، سپر، خنجر، تیر، ناوک، خدنگ، کمند، سنان، نیره، علم و غیره ایراد مینمایند ولی به ابیات ظریف و لطیف که حاوی نتایج فجیع جنگ و مبانی اعتقادی «فردوسی» است توجه ندارند. نگه کن رباطی که ویران بود پلی بنزدیک ایران بود نگه کن به شهری که ویران شدست کنام پلنگان و شیران شدست دگر چاهساری که بیآب گست فراوان بر ار سالیان برگذشت دگر کودکانی که بیمادر اند زنانی که بیشو و بیچادراند بدین گنج سیم و زر آباد کن درم خوار کن مرگ را یاد کن این مطالب حتما صدای قلبی است که به جنگ نفرت و وحشت دارد و دوستدار بشریت و انسانیت است. پیداست کسی که عقیده راسخ در مذهب و دین خود دارد، دوستدار انسان و انسانیت میباشد. فردوسی مسلمان واقعی است و به وحدت خدا ایمان و ایقان دارد. میداند که انسان بنده اوست و عبادت و تعمیل احکام خداوند وظیفه دینی اوست.
ویژگی اصلی این پژوهش، کنکاش باستانشناسانه و روانشناسانه دربارهی شخصیتها و فضای اجتماعی و سیاسی داستانهای "شاهنامه" است. به باور نگارنده: "شاهنامه دارای دو بخش است که به طور کامل با هم تفاوت دارند. ویژگیهای ساختی، زبان شناسی، جهانبینی و مانند اینها در هر دو بخش چنان ناهماهنگ و ناهمخوانند که میتوان گفت دارای دو اندیشه، دو استعداد، و دو پسند جداگانه و نایکدستاند. برای نمونه در یک بخش سستی و ناپایداری جهان، بنیان جهانبینی است و در بخش دیگر آزپرستی و زیادهخواهی اساس جهانبینی است و در بخش دیگر آزپرستی و زیادهخواهی اساس جهانبینی نویسنده را میسازد؛ ..... بر این اساس میتوان شاهنامه را بر دو بخش جداگانه بخشبندی کرد بخش نخست از آغاز شاهنامه تا پایان شاهنشاهی (= امپراتوری) کیخسرو به همراه داستان رستم و اسفندیار است که شاهنامهی اصلی نامیده میشود و بخش دوم از آغاز پادشاهی لهراسب تا پایان شاهنامه (بدون داستان رستم و اسفندیار) است که آن را شاهنامه افزوده نام نهادهایم. شاهنامهی افزوده نوشتهی فردوسی است؛ اما شاهنامهی اصلی نویسندهی دیگری دارد که باید برای یافتن نامش در تاریخ و تاریخ ادبیات کاوش کرد. کتابی که پیش رو دارید کوشیده تا این نظر را که کل شاهنامه نوشتهی یک تن نیست به اثبات برساند".
فردوسی سخن سرای شهیر ایران، نخستین بار داستان ضحاک و کاوه آهنگر را با بیانی شیرین در شاهنامه به رشته نظم کشیده است. فردوسی تمام داستان را در هفتصد بیت خلاصه کرده و از این داستان به شیوه مخصوص خود در مسایل اجتماعی نتیجه گیری نموده است. فردوسی در داستان کاوه و ضحاک دقیقا تشریح میکند که نخست ضحاک برای رسیدن به مقام پادشاهی پدر خود را کشت و سپس در طی سالیان دراز به قتل و غارت و بیدادگری پرداخت و سرانجام چون مردم از مظالم او و اطرافیانش به ستوه آمده بودند به رهبری کاوه آهنکر قیام کرده حکومت جابرانه اش را سرنگون ساختند...
این کتاب جزئی از تاریخ ادبیات فارسی در هند میباشد. در این کتاب سرگرمیهای علمی و پیشرفتهای فکری هندوان منعکس شاده و همچنین روش حکومت مترقی که مغولها با کمال سعه صدر به کار میبردند، آشکار گشته است؛ زیرا در سایه الطاف و توجهات آنها بود که هندوها فرصت یافتند به ابراز و اظهار کارهای نمایان و برجسته علمی بپردازند و نیروهای خوابیدهشان بیدار و روح تازهای در زندگیشان دمیده شود. در فصلهای اول و دوم این کتاب درباره وضعیت هند در دوره قبل از مغول و هنگام حکومت اکبرشاه بیان شده و سپس به ادبیات هندوان پرداخته شده است.