مبحث اقتباس همچنان از مباحث مناقشه برانگیز مطالعات نظری و تحلیلی سینما و ادبیات تطبیقی به شمار میرود. دادلی اندرو (1945) که از نظریهپردازان متأخر مطالعات سینمایی است در نوشتارهای پیاپی مبحث اقتباس سینمایی را مورد بررسی قرار داده و با توجه به مناسبات ممکن میان متن ادبی و سینمایی دستهبندیهای مختلفی را درباب چیستی، چرایی و اصناف اقتباس ارائه کرده است. ما در این مقاله با تکیه بر نظریات دادلی اندرو، ابتدا با برشمردن انواع اقتباس سینمایی نوعی رویکرد حداکثری به مقوله اقتباس را که بر مفاهیمی نظیر بینامتنیت تکیه دارد، مطرح میکنیم و با رویکردی تطبیقی متنِ داستانِ مهمان مامان (1375) اثر هوشنگ مرادی کرمانی (1323) و متنِ فیلمِ سینمایی مهمان مامان اثر داریوش مهرجویی را از این منظر مورد بررسی قرار میدهیم. طبق نظریه اندرو، اقتباس مهرجویی در دسته «تلاقی» قرار میگیرد و نوعی اقتباس بینامتنی به شمار میرود که از مزیتها و کارکردهای قابل قبولی برخوردار است. این اقتباسِ موفق بازنمود گفت وگوی چند متن مجزّاست و از همین روست که کارگردان توانسته از رهگذر بسط و تغییر در پارههایی از متنِ اصلی باعث غنایِ اثر اقتباسی شود.
ماخذ اصلی کتاب تاریخ بلعمی، تاریخ طبری است اما در حقیقت اقتباسی است از آن نه ترجمه کامل. نویسنده و مترجم آن بلعمی وزیر منصوربن نوح است که به فرمان آن پادشاه از 352 هجری به ترجمه و تلخیص تاریخ طبری آغاز کرد و از منابع دیگر نیز استفاده نمود. از این کتاب نسخه های خطی متعدد در دست است و یک بار هم در هندوستان طبعی مغلوط شده است. قسمتی از این کتاب که از آغاز تا اسلام را در برمیگیرد توسط وزارت فرهنگ و به تصحیح ملک الشعرای بهار و محمد پروین گنابادی در سال 1341 چاپ شده قسمتی دیگر که مربوط به حوادث سالهای 15 تا 132 هجری است بوسیله بنیاد فرهنگ ایران از روی نسخه محفوظ در آستان قدس رضوی در سال 1344 چاپ عکسی شده است.
کسانی که در ادب فارسی از روی صدق و تانی و نه از سر هوی و تمنی، تاملی مستمر و بی وقفه به منظور کشف اصول و موازین حاکم بر ادب و فرهنگ ایران داشته اند، نیک می دانند که از جمله مظاهر توانایی شگفت آور سخن سرایان بزرگ و افسونگر فارسی زبان، آنست که با قدرت استفاده از قانون تجرید و تعمیم ذهن خلاق و آفرینشگر خویش، بخوبی توانسته اند با رویت مناظر در صحنه حیات و اندیشه در کار روزگار و ژرفکاوی در پدیده های گیتی و ترکیب آن ها با یادها و خاطره ها و خوانده ها و شنیده ها و در یک کلام دانسته ها آمیزه ای از عبرت و حکمت پرداخته و با عرضه دستاوردهای تامل و تجربه در قالب سخنان منظوم و منثور خوانندگان آثار خویش را از چشمه سار زلال ذوق سلیم خود سیراب ساخته و قریحه جمال پرست آن ها را نوازش داده، آدمیان را از زادگان طبع جویای کمال خویش برخوردار و کامیاب گردانند...
رمان نو همچنان از جريانهاي تأثيرگذار ادبيات مدرن به شمار ميرود. در ادبيات داستاني معاصر ايران نيز ميتوان بارقههايي از به كارگيري عناصر و شيوههاي روايي رمان نويي را مشاهده كرد. اين گرايش نزد داستاننويسي نظير بهرام صادقي تشخص ويژهاي يافته است، تا آنجا كه بسياري او را نماينده رمان نو در ايران دانستهاند. اين البته در حالي است كه خود بهرام صادقي هرگونه تأثيرپذيريِ آگاهانه از رمان نو را انكار كرده است. در نوشتار حاضر، با تكيه بر بايستههاي نظري مطالعات تطبيقي در ادبيات، به بررسي همسويي و همنوايي عناصر داستاني و پيرنگ در خواب خون بهرام صادقي و پاك كنهاي روب گرييه پرداختهايم و تلاش كردهايم كه بيهيچ پيشداوري درباره تأثيرپذيري صادقي از جريان ادبي رمان نو، درصدد پاسخ به اين سؤال برآييم كه با توجه به معيارهاي موجود در يك اثر زبده رمان نويي نظير پاك كنها، تا چه اندازه ميتوان اثري مثل خواب خون بهرام صادقي را نمونهاي از يك متن رماننويي به حساب آورد؟
نوشتار حاضر با تكيه بر بايستههاي نظري ادبيات تطبيقي، به بررسي غروب جلال اثر سيمين دانشور و وداع با سارتر اثر سيمون دوبوار ميپردازد. اين دو نويسنده زن، در غروب جلال و وداع با سارتر، به بازنمايي واپسين روزهاي زندگي جلال آل احمد و ژان پل سارتر پرداختهاند. ما با مقايسه مضامين همپيوند و متناظر اين دو اثر، به كندوكاو تلقي دوبوار از سارتر و همچنين تصوير ارايه شده توسط سيمين دانشور از شخصيت و آثار آل احمد پرداختهايم. مطالعه تطبيقي تصورات و دريافتهاي دوبوار و دانشور از آراء و آثار اين دو مرد، همسويي و همنوايي آنان در جهتگيريها و قضاوتهايشان نسبت به اين دو مرد را بيش از پيش آشكار ميكند. از ميان اين وجوه مشترك، ميتوان به تصوير متناظر و تاحدودي همسان كه دوبوار و دانشور از سارتر و آل احمد به عنوان دو نويسنده و روشنفكر نوانديش، اجتماعي، استعمارستيز، صادق و مردمي ارايه ميدهند، اشاره كرد.