در در مجله فرهنگنویسی (شماره4، بهمن 1390، ص 133 ـ 145) دکتر سجاد آیدنلو درباره معنی چهار ترکیب موجود در شاهنامه، که از فرهنگها فوت شده است، بحث کردهاند. از جمله آنها «کلاه عادی» است. به نظر ایشان «عادی» در داستان عامیانه و نقالی به معنای «پهلوان»، «دلاور»، «بلند بالا» و «پرتوان» به کار رفته است. بنابراین «کلاه عادی» به معنی «مغفر بزرگ، شکوهمند و پهلوانانه» است. عادی به معنی مذکور درست است، هر چند باید آن را کاملتر کرد، ولی معنای پیشنهاد شده برای «کلاه عادی» به نظر درست نمیآید. در فرهنگها، یکی از معنیهای «عادی» را «منسوب به قوم عاد» نوشتهاند.
از زمان قدیم درباره شاهنامه فردوسی کتابهای مختلفی از جمله فرهنگ لغات شاهنامه نوشته شده است؛ یکی از این کتابهای معروف، «فرهنگ لغات شاهنامه» عبدالقادر بغدادی است که تا روزگار کنونی حفظ شده است. وی این کتاب را در اواسط قرن یازدهم هجری قمری به زبان ترکی استانبولی به رشته تحریر درآورده است. این فرهنگ را یکی از جامعترین فرهنگ لغات شاهنامه موجود در جهان دانستهاند. مجموع مدخلهای این اثر بالغ بر 1598 فقره است که با احتساب واژههایی که به مناسبتهای مختلف ذیل برخی از مدخلها وجود دارد، میتوان تعداد واژهها را بسیار بیشتر از این مقدار دانست. نویسنده بعد از انتخاب واژه فارسی، معادل ترکیاش را آورده و سپس مثالهای لازم را ذکر کرده است.
یکی از ویژگیهای عمده شاهنامه فردوسی این است که منبع سرشار واژگان زبان فارسی است؛ از اینرو در تمام فرهنگها و واژهنامههای فارسی در معنای هر واژه به ابیات شاهنامه به عنوان معتبرترین شاهد استناد شده است. این واژهنامه شامل شرح لغات، اصطلاحات، نامها و جایهای شاهنامه است و مآخذ آن افزون بر واژهنامهها و فرهنگهای اختصاصی منتشرشده قبل از این کتاب، عبارتند از: لغت فرس، برهان قاطع، لغتنامه دهخدا، قاموس المحیط، المنجد، فرهنگ لاروس و .... .
بررسي استفادههاي شعرا و نويسندگان بزرگ از نوشتههاي پيشينيان خود و تعيين ميزان اخذ و اقتباس و انفعالات آنان از نگاشتههاي گذشتگان، ميتواند ما را به شناخت هرچه بيشتر آن شعرا و نويسندگان مدد رساند. هرچند يافتن همه سرچشمهها وآبشخورهاي فكري يك شاعر يا نويسنده ممكن نيست؛ اما جستجو و تفحّص در اين باره تا حد مقدور ميتواند بخشي از مآخذ و منابع مطالعه و زيربناي تفكرات او را براي ما آشكار سازد. در اين پژوهش، تعدادي ازحكايات كليات سعدي مورد تحقيق و تفحص قرار گرفته و تا حد مقدور كوشش شده است كه مآخذ احتمالي سعدي و نحوها ستفادههاي او از آثار گذشتگان و نتايجي كه از اين داستانها گرفته، بررسي شود.
داستانهاي «سياوش و سودابه»، «يوسف و زليخا» و «هيپوليت و فدرا» در ميان ملل جهان شهرت ويژهاي دارند. طرح اصلي اغلب اين داستانها چنين است که همسر پادشاه يا بزرگي، عاشق ناپسري يا پسرخوانده خود شده و عشق و تمايلات خويش را بدو ابراز ميکند؛ اما پسر به سبب پاک دامني و وفاداري به پدر يا پدرخوانده خويش به خواهشهاي نامادري هوس باز، پاسخ نميدهد. زن نيز با توطئه چيني و نيرنگ در پي انتقام برميآيد و پدر را ميفريبد تا مجازات و آزارهاي سختي را بر پسر خود روا دارد. در مقاله حاضر، نخست موارد گوناگون عشق ميان نامادري و ناپسري در روايات اساطيري، ادبي و تاريخي ملل مختلف به کوتاهي، نقل و سپس به مقايسه آنها با يک ديگر پرداخته شده است؛ پرداختن به دليل يا دلايل اساسي طرح گسترده اين چنين داستانهايي در ميان ملل مختلف، از مباحث ديگر اين پژوهش است.