امروزه بیش از هر زمان دیگری جای ادبیات خالی است. در روزگار دویدن و دویدنها و به هیچ کوهی نرسیدن، در روزگار خشم و خشونت و رنگ باختن عاطفههای انسانی که صفحه حوادث را میخوانیم و با این همه فاجعه روبهرو میشویم، روزگار مرگ انسانیت، حتی پایان غریزه مهر و محبت مادرانه که میخوانیم مادری فرزندش را کشت ... جای ادبیات بیش از هر زمان دیگری خالی است. رسالت ادبیات نشاندادن حقیقتهای جاری زندگی آدمیان است. رسالتی برای اصلاح و بهبود زندگی بشری، با برجسته کردن خطوط پررنگ این تعالی. این رسالت را باید زنده کرد، امروز بشر بیش از هر زمان دیگری محتاج یاری است. نمیتوان ادبیات را محدود به گذشته و کارکرد و کارایی آن را پایان یافته تلقی کرد.
این کتاب دارای چهار فصل و مجموعا دربرگیرنده زندگی و آثار ۲۲۷ نفر از پارسی سرایان قفقاز است. هر فصل به شاعران یک منطقه قفقاز (آران، ارمنستان، داغستان، گرجستان) اختصاص یافته است. نخستین شاعری که زندگی و احوالش در این مجموعه معرفی شده، «ابوالعلای گنجه ای» متوفی به سال ۵۵۴ ه.ق و آخرین آنها، «ناظم ایروانی» متولد سال ۱۳۴۲ ه. ق است. در پایان کتاب نیز فهرست ماخذ و منابع به ترتیب الفبایی تخلص یا نام مولفان آمده است.
کتاب حاضر اشعاری از ناظم حکمت است که به همراه زندگی نامه ایشان در سال 1359 توسط انتشارات بامداد به چاپ رسید.
اگر در فرهنگی، دانایان و فیلسوفان به زبان شعر، سخن گفته باشند، آیا به دلیل ساختار زبان شعر، یا برخی دشواریهای کلام در برگرداندن معنای آن به گفتار عادی و روزمره، باید سخنشان قدر ناشناخته مانده و پیام و حرفشان ناخوانده باشد؟ یا برعکس، این کلام اهنگین باید به یادها سپرده شود، مکرر خوانده و شنیده شود و در حافظه مردم ماندگار باشد؟ و این داستان فرهنگ غنی و ادبیات سرشار از معناهای ژرف و سخنان سراسر حکمت و خرد و فلسفهای است، که سخنوران دانای ما پدید آوردهاند، اما با دنیایی دریغ و حسرت و اندوه، نه تنها به حافظه جمعی مردم، سپرده نشده که قدر ناشناخته و از یادها دورمانده، بیشتر به کار تعیین وزن و قافیه و آرایههای ادبی آمده است؛ و حال ان که گسترهای ژرف، با معناهای بلند آسمانی در هر یک از این آثار جاری است و از آن میان، مثنوی مولانا، شرحدرد اشتیاق مردی هوشیار و دانای روزگار. شگفتا که حرفها او را از قول دیگر کسان گرامی میداریم، ترجمه میکنیم، شرح و معنا میکنیم، غافل از آن که مولانا این همه را چه بسیار پیشتر و بیشتر و بهتر و به زبان خودمان برای مان گفته است.
چهرههایی که پیر میشوند، چشمهایی که به گودی میافتند، خطهایی که چین میشود، چینهایی که خط میشود، خطهایی که عمق خاطرههاست، خاطرههایی رفته بر باد، دستانی که پیر میشود، پاهایی که از رفتن باز میماند، پیری فرا میرسد ... احساسات انسان در سراشیبی عمر دریغ و حسرت بر روزهای رفته زندگی، افسوس توانایی و تندرستی و زوال نیروها، از دست رفتن یاران و دوستان و همراهان، خاطرههایی که خاموش میشوند در مرگ دیگران برای تقسیم و یادآوری هراس از مرگ که لحظه به لحظه نزدیکتر میشود. این هدف چیزی جز بهتر زیستن، اصلاح و تکامل نیست. در ادبیات گزارش رنجهای بشری را میخوانیم. رنجنامه انسانها، شهادت این همه روح، گواهی این همه عمر .... مگر چند بار باید تجربه کرد و چه قدر باید آزمود؟