از سال 2005 به بعد و با انتشار کتابی از میخائلا وولف، توجه به رویکردهای جامعهشناختی در تحقیقات ترجمه بیشتر شده است. در این مدت، محققان ترجمه ابعاد مختلفی از ترجمه را بررسی کردهاند که از جمله آنها میتوان به این موضوعات اشاره کرد: نقش مترجمان در پیشرفت جوامع، برداشت مترجمان از جایگاه خود در جوامع، نقش خصلت در شکلگیری سیر حرفهای مترجمان. در این درباره این موضوعات برگزار شده است و چند فصلنامه معتبر مطالعات ترجمه نیز به انتشار ویژهنامههایی در این باره پرداختهاند. در مقاله حاضر، اندرو چسترمان، یکی از محققان بنام مطالعات ترجمه، رسماً خبر از گرایش جدیدی در مطالعات ترجمه میدهد که به آن گرایش مترجم میگوید. چسترمان با نقد طرح کلاسیک هومز از مطالعات ترجمه، زمینههای تحقیقی را با توجه به گرایش جدید نشان میدهد.
جواد حدیدی (1311 - 1381 شمسی) نویسنده، محقق و مترجم ایرانی، استاد دانشگاه فردوسی مشهد و عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی بود. او پس از اتمام تحصیلات حوزوی، در رشته ادبیات فرانسه و پس از آن در زمینه ادبیات فارسی تحصیل کرد. کتاب پیش رو از هفده گفتار به قلم حدیدی تشکیل شده است که در فاصله سالهای 1344 تا 1379 در نشریات مختلف به چاپ رسیده اند. این کتاب به دو بخش مطالعات اسلامی، قرآنی و مطالعات ادبی تقسیم می شود. بخش اول شامل 9 مقاله ( رهروان حقیقت، صداقت ولتر در ستایش از اسلام، نخستین ترجمه قرآن به زبان فرانسه، نقدی بر ترجمه رژیس بلاشر، دومین ترجمه قرآن به زبان فرانسه، ترجمه و تفسیری روایی از قرآن به زبان فرانسه، ترجمه ای عبری وار از قرآن به زبان فرانسه، تاریخچه ترجمه قرآن به زبان فرانسه و آزادی در اسلام ) است. بخش دوم از 8 مقاله ( برخورد اندیشه ها، جبر و سرنوشت در شاهنامه فردوسی، زنان شاهنامه در داستانهای فرانسوی، نوجویی در شعر، شیوه های پژوهش در ادبیات تطبیقی، شاعران فرانسوی در مکتب عارفان ایرانی، زردشت از نظر اروپاییان و شاعران ایرانی در نمایشنامه های فرانسوی ) تشکیل شده است. این کتاب در سال 1380 توسط مرکز نشر دانشگاهی تهران به چاپ رسید.
مقاله حاضر دورنمایی از جهت گیری و موقعیت ادبیات و ادبیات تطبیقی را در سده بیست ویکم به دست میدهد. درآمدی است به یکی از رویکردهای اخیر نقد ادبی، یعنی مطالعات استعماری و پسااستعماری. افزون بر این، مطالعات نیم کره جنوبی و پسااستعماری و مطالعات ترجمه را به عنوان دو رویکرد اصلی در ادبیات تطبیقی نوین معرفی میکند. در عین حال، به بررسی شباهتها و تفاوتهای نظرات خود و اسپیواک نیز میپردازد. هر دو پژوهشگر در مورد تحول شگرف مفهوم ادبیات تطبیقی و لزوم گسترش حیطه مطالعات در این حوزه به فراتر از بنیاد اروپامحورِ سنتّی آن اتفاق نظر دارند. اما باسنت در موضوع پژوهش و تأکید آن با اسپیواک موافق نیست. او معتقد است که پژوهشگران اروپایی نباید قانون ادبی خود را یکسره به فراموشی بسپارند. همچنین، علاوه بر مسائل سیاسی، بر جنبههای زیباشناختیِ پژوهشهای ادبی نیز اصرار میورزد. نویسندهْ موضوعِ اصلی پژوهشهای تطبیقی را مطالعه درباره تاریخ ادبیات ــ یعنی مطالعه تاریخی درباره پیشینه دریافت و پذیرش متن در طول زمان ــ میداند، و بر پرهیز از تجویزگرایی در ادبیات تطبیقی تأکید میکند.