رحمت بر دو نوع است: رحمت عام (رحمت امتنان) که همه موجودات را از آن حیث که وجود دارند فرا میگیرد؛ چه خیر باشند چه شر و چه، طاعت باشند و چه، معصیت. رحمت خاص (رحمت وجوب) که خداوند بر خود واجب نموده و بر کاینات بر طبق اعیان ثابتهشان و بر انسان، علاوه بر آن بر طبق اعمالش عطا میکند. قلب انسان کامل هر چند که با رحمت ایجاد شده ولی چون همه اسماء و صفات الهی را در خود متجلی میسازد، فراگیرتر از رحمت است و رحمت بر غضب، پیشی دارد و نهایتاً شامل اهل جهنم نیز خواهد شد، به این دلایل؛ اولاً: غضب، عارضی ارواح است نه ذاتی و عارضی از بین خواهد رفت و ثانیاً: برای وفای به وعید، مرجحی جز معصیت نیست که آن هم توسط خداوند، طبق آیات «نتجاوز عن سیئاتهم» و «... ان الله یغفر الذنوب جمعاً» بخشنده خواهد شد. پس باطن عذاب، رحمت است؛ چنانچه عذاب قوم یونس، رحمت را بر آنان برگرداند.
کتاب حاضر نظریات تمام مکاتب مختلف جهان و فلاسفه ای را که در زمینه ارائه مدل انسان کامل سخن گفته اند، بررسی نموده و بالاخره در درس هشتم انسان وارونه (ویژگیهای انسان غربی) ضمیمه (انسان کامل از دیدگاه زرتشت) را مورد بررسی قرار داده است
کتاب حاضر نظریات تمام مکاتب مختلف جهان و فلاسفه ای را که در زمینه ارائه مدل انسان کامل سخن گفته اند، بررسی نموده و بالاخره در درس ششم انسان کامل از دیدگاه: نیچه - مارکس - اریک فروم (اومانیسم و ماتریالیسم جدید) ارائه گردیده است.
عطار میگوید آنچه در عرفان اهمیت دارد، همین راهیافتن و حرکت است و تا کسی عاشق نباشد و عشقش به مرحله درد نرسیده باشد، پای در راه پرخون سیروسلوک نخواهد گذاشت و اهل درد نخواهد شد. زیرا که درد یک تحفه و جذبه الهی است که هر کسی لیاقت برخورداری از آن را ندارد. پس باید سالک از عادات و نفس خود بیرون آید و آیینه دلش را با عشق جلا دهد تا شایستگی درد عشق را پیدا کند و سپس در آن درد به سوز و گداز بپردازد تا آتش عشق زوائد وجودش را زائل کند و داغ درد را به سینهاش نهد و او را چنان مجروح سازد که بوی سوختن از جگرش برخیزد تا انسانی کامل گردد و دارای سخنی نافذ شود. حافظ نیز چون عطار هنر عشق را غمی میداند که مایه کمال انسان است، پس باید سالک در آن آتش غم بسوزد تا از خود غائب شود تا تاب تحمل دشواری عشق را پیدا کند و سالک باید درد عشق خود را از طبیبان مدعی و نامحرم پنهان کند تا پیرو مسیح دمی را بیابد و درد ازلی خویش را با او در میان نهد. زیرا که این صوفی و شأن را اهل درد نمیداند.