امیر یحیی بن عبداللطیف حسینی قزوینی (885-962 قمری) کتاب لبّ التواریخ را که از تواریخ عمومی مهم عصر صفوی به شمار می رود، در زمان شاه تهماسب صفوی و در حدود سال 948 هجری تالیف کرد. بخش اول کتاب به تاریخ پیامبر و امامان و بخش دوم به پادشاهان پیش از اسلام ( پیشدادیان، كیانیان، ملوك الطوایف، اكاسره، ساسانیان) می پردازد که تقریبا به ذكر نام پادشاهان هر سلسله حكومتی یا حوادث مهم عصر ایشان محدود می شود. پادشاهان پس از اسلام (چهار خلیفه، امویان، عباسیان)، ایرانیان هم عصر عباسیان (طاهریان، صفاریان، سامانیان، غزنویان، غوریان، خاندان بویه، سلجوقیان، خوارزمشاهیان، اتابكان، دو شعبه اسماعیلیان و قراختائیان كرمان)، مغولان و ملوك الطوایف پس از مغولان، تیموریان و تركان قراقوینلو و آق قوینلو مطالب بخش سوم را به خود اختصاص داده اند. بخش چهارم كه مقصود اصلی این نگارش است، به حکومت صفویان اختصاص یافته است. این کتاب در سال 1363 به خط نسخ محمدباقر نیرومند و توسط انتشارات بنیاد و گویا در دسترس پژوهشگران قرار گرفت.
لاهیجان امروزه یکی از شهرستانهای استان گیلان است، اما بنا بر پیشینۀ تاریخیاش، روزگاری بر شهرها و آبادیهای شرق گیلان و غرب مازندران، نقش مرکزیت داشت و قریب به اتفاق این مناطق بخشی از لاهیجانِ تاریخی محسوب می-شدند. مرکزیت این شهر به¬ویژه از زمان خاناحمد گیلانی و حضور شاعران و هنرمندان نامی در دربار او، دست¬کم از عصر صفوی، این شهر را زبانزد عام و خاص کرده است. تا جایی که برای پی بردن به بُعد علمی و ادبی آن، لازم است که پروندۀ بزرگانی چون سلًار دیلمی، مهیاردیلمی، یحیی دیلمی، شیخ زاهد لاهیجی، عبدالرزاق فیاض، حزین لاهیجی و... به دقت مطالعه شود. کتاب حاضر، پيرامون پيشينه تاريخي و فرهنگي لاهيجان و معرفي برخي از مهمترين بزرگان آن ديار و مشتمل بر سه بخش عمده است: بخش اول: در بيان تاريخ و جغرافياي عام لاهيجان، که آميزهاي است از ديلمان و گيلان. بخش دوم: در بيان تاريخ و جغرافياي خاص لاهيجان، بخش سوم: در تذکره علماء و شخصيتهايي که به نحوي با اين منطقه در ارتباط بودند.
اسپاروی به تصور اینکه یکی از شاگردان مستعدش ممکن است روزی به مقام های عالی سیاسی در ایران دست باید از همان ابتدا به پرورش استعداد او در راستای منافع کشور خود میپردازد و سعی میکند به او بقبولاند که خیر و صلاح جهان به خیر و سعادت نژاد آنگلو ساکسن بستگی دارد. مؤلف از رسم “مداخل” در ایران، این عرف ناشایست عصر بی خبری به وضوح و اجمال سخن میگوید و زنجیره آن را از شاه تا رعیت بازگو میکند و وضع فروش مشاغل مهم دولتی را یکی از عوامل خرابی ملک و ملت میشمارد. اسپاروی از مشهوراتی که دیگر سیاحان شرح دادهاند، دوری گزیده و آنچه بیان نموده تا حد زیاد بدیع و تازه است. او تنها به شرح وقایع بسنده نمیکند بلکه با ایجاز پر معنی به تحلیل رویدادها میپردازد و برخلاف بعضی از سیاحان به تحسین شیوه زندگی و مشی زن ایرانی میپردازد و او را محور زندگی خانواده میداند که تنها امید و آرزوی خود را در خوشبختی خانوادهاش جستجو میکند. نقش چادر را در زندگی اجتماعی زن ایرانی واجد اهمیت بسیار دانسته و آن را ته بند اسارت، بلکه نشان آزادی و مجوزی برای ورود او و شرکت او در فعالیتهای اجتماعی میشمارد و به ذکر مثالهای چندی از شرکت زنان در اعتراض های اجتماعی میپردازد و از این طریق به تحسین زیبایی طبیعی فوق العاده زن ایرانی مینشیند.