قسمت اعظم رمانهای جنگی فارسی که با موضوع جنگ ایران و عراق نگاشته شدهاند، به مضامین عقیدتی و سیاسیِ همسان پرداخته و بنابر مصالح اجتماعی، درجهت ترویج گفتمانی واحد عمل کردهاند؛ اما در این میان شاهد ظهور آثاری متفاوت، مانند رمان شطرنج با ماشین قیامت نوشته حبیب احمدزاده نیز هستیم که تاحدودی از آثار تک گویه فاصله گرفته و از عناصر موجد چندآوایی بهره بردهاند. درواقع، رمان مذکور از جهاتی چند، با تعریفهایی که باختین در مبحث کارناوالگرایی درباره رمانهای چندآوایه بیان کرده است، مطابقت دارد. شطرنج با ماشین قیامت با وارد کردن جسمانیات به زندگی قهرمان و همچنین کاربرد گفتار کوچه بازاری و دشنام آلودِ یکی از شخصیتهای داستان، موجب تکثر نگرشها و سبکهای زبانی داستان میشود. جهان بینی راوی تنها دیدگاه ابرازشده در داستان نیست؛ این جهان بینی به واسطه پرسشهای وجودشناسانه و ضد گفتمان یکی دیگر از شخصیتها، اقتدار معهود خود را ازدست میدهد. پدیده قرینهسازی و خلق جفتهای تقلیدی برای اشخاص و وقایع داستان نیز برخاسته از خصلت دوسویه کارناوال است؛ ضمن اینکه به تعویق افتادن کنش قهرمان/ راوی در انجام وظایف نظامی و مشغولشدن به امور غیرمتعارف، پیروزی را به عنوان امری مسلم به تأخیر میاندازد و به این ترتیب، موجب خدشهدارشدن عامل کلیدی زمان خطی در رمانهای تکگویه میشود.
براساس منطق گفتگویی و توجه به دیگربودگی در نظریه باختین، میتوان اصالت رمان را در ویژگی چندزبانگی آن دانست؛ از همین رو، زبان رمان در تعامل گفتگومند با سایر زبانهای برآمده از خاستگاههای متنوع اجتماعی ایدئولوژیک و نیز در تعامل بینامتنی با زبان سایر متون قرار دارد و به بازنمایی آنها میپردازد. بدین ترتیب، رماننویسان زن نیز در نوشتار زنانه خود، یا تکیه بر چندزبانگی، گفتمانی دوصدایی ایجاد کرده، امکان بروز صدای زنانه را فراهم میکنند. مقاله اضر با روش توصیفی ـ تحلیل و با بهرهگیری از نقد باختینی، در مقایسهای تطبیقی ـ بر پایه مکتب امریکایی ـ جلوههای گفتگومندی زبان در دو رمان زنانه فارسی و عربی را بررسی میکند: رمان چراغها را من خاموش میکنم، اثر زویا پیرزاد و ذاکره الجسد (خاطرات تن)، اثر أحلام مستغانمی. این دو نویسنده، علیرغم تفاوت در راهبردهای روایتی، در نوشتار زنانه خود به مسئله زبان و جایگاه آن در رمان توجه کرده، براساس ویژگیهای سبک خویش اشکال متنوعی از حضور زبانهای دیگر را در رمان بازنمایی کردهاند. در نتیجه گفتمان دوصدایی، در سه سطح مختلف، دیدگاه زنانه نویسندگان را به شکلی منکسر بروز میدهد؛ با این تفاوت که پیرزاد به ایجاد دنیای ناهمگون زبانی و شکست هژمونی زبان مسلط بر ادبیات توجه کرده است، در حالی که مستغانمی نگاهی انتقادی به مقوله جنسیت میافکند.
اين جستار شگرد روايي «گفتمان غيرمستقيم آزاد» را در رمان لب بر تيغ حسين سناپور بررسي ميكند. پس از بحثي درباره ساختار روايت در اين رمان، شيوههاي چهارگانه بازنمود گفتمان شخصيتها در روايتهاي داستاني با ذكر نمونههايي معرفي ميشوند. از آن ميان، گفتمان غيرمستقيم آزاد اهميتي ويژه دارد، زيرا يگانه سبك روايي است كه موجب ابهام و تكثر معناي متن ميشود. در بخش پاياني مقاله، با تحليل دو قطعه از رمان لب بر تيغ نقش شگرد گفتمان غيرمستقيم آزاد در روايت اين داستان توضيح داده ميشود. بحث اصلي اين مقاله آن است كه كاربرد گفتمان غيرمستقيم آزاد موجب ميشود كه گفتمان راوي و گفتمان شخصيت كانونيساز به طور هم زمان در متن حضور داشته باشند، به گونهاي كه نتوان يكي را بر ديگري غالب دانست. در نتيجه، گفتمان روايت ميان عينيت و ذهنيت نوسان پيدا ميكند و چندصدايي ميشود، زيرا صداي راوي و صداي شخصيتها مدام در حال گفت وگو با يكديگرند.
شگردهاي چاپي و نوآوري در شيوه روايت، رمان بيوتن(1387) نوشته رضا اميرخاني را به يک فراداستان شبيه کرده است. فراداستان، يکي از شايعترين انواع داستانهاي پسامدرن، داستاني است خود ـ ارجاع که با فنون گوناگون نحوه برساختهشدن خود را آشکار ميکند. بيوتن در نگاه اول داراي چنين فنوني است؛ ولي با بررسي دقيق تر شگردهاي اين داستان معلوم ميشود که اين رمان چندان با قلمرو پسانوگرايي همسو نيست.
یکی از حوزههای پژوهش ادبیات تطبیقی بررسی تشابهات و تطور شگردهای ادبی در ادبیات سرزمینهای مختلف است. شگردپردازی و توجه به فنون داستاننویسی در رمان قرن بیستم جلوه و ظهور بیشتری داشته و به ابداع ابزارهای بیانی چندی انجامیده است. اقتباس از اثری متقدم ـ که جان وایت آن را پیشنمونه مینامد ـ یکی از این شگردهای ادبی است. استفاده از پیشنمونه در خلق رمان چندین کارکردهای دارد که از جمله میتوان ایدهپروری و مقایسه میان دو متن را از اهم آنها دانست. در آثار موسوم به ادبیات مدرن فارسی نیز نمونههایی از اینگونه اقتباسهای ساختاری دیده میشود که یکی از شاخصترین آنها رمان سمفونی مردگان است که با الگوگیری از داستان هابیل و قابیل، به مثابه پیشنمونه، در پی برقراری تناظر میان این دو داستان بوده است. در این جستار، در عین مقایسه کار عباس معروفی با همتاهای غربیاش، و با استفاده از تعریفها و کارکردهایی که جان وایت برای این شگرد ادبی برشمرده است، به بررسی و سنجش میزان موفقیت معرفی در استفاده از پیشنمونه میپردازیم.