اين گفتار به بررسي مضمون اصلي (تقابل ميان آرمانخواهي و جامعهاي منحط) و نيز اهميت نمايشنامه فراواني (1978) اثر ديويد هِر، نمايشنامهنويس معاصر انگليسي ميپردازد. فراواني، روايتي است فردي در بافتي تاريخي. روح سركش شخصيت محوري اين اثر نمودار شور تحولخواهي و آرمانگرايي دهه 1960 است كه انبوه نمايشنامهنويسان جوان آن زمان نيز، از جمله ديويد هر، دستخوش آن بودند. تلخكامي اين آرمان خواه در مواجهه با انحطاط روزافزون بريتانياي پس از جنگ جهاني دوم (در دوران رونق و «فراواني») نقدي است كوبنده بر جامعهاي اخلاق زدوده و سترون كه بذر آرمانگرايي در آن بخت روييدن ندارد. نگارنده ميكوشد جايگاه اين نمايشنامه را در مجموعه آثار هِر و همچنين درامنويسي معاصر انگليسي بررسي كند. در اين مقاله تاكيد ميشود كه اثر مورد بحث را بايد نقطه عطفي (هم از حيث مضمونپردازي و هم از حيث سبكي) در كارهاي نويسندهاي شمرد كه سير تطّور مضامين و رويكردهاي آثارش (فاصله گرفتن از راديكاليسم و ميل به ليبراليسم و محافظهكاري) و نيز زندگي حرفهاياش (گذار از «حاشيه» به «مركز» درامنويسي انگليسي) نمودگار و نمايهاي است از يكي از مهمترين الگوها و روندها در درامنويسي انگليسي بعد از جنگ جهاني دوم تاكنون.
رمانتيسم جنبشي ادبي است که در اواخر قرن هيجدهم از انگلستان آغاز شد و اوايل قرن نوزدهم زماني که به اغلب کشورهاي اروپايي، اروپاي شرقي و حتي روسيه گسترش يافت به شکل يک مکتب ادبي ظهور کرد. اين مکتب تاثير خود را در حوزههاي مختلف ادبيات و در نقاط مختلف جهان بر جاي گذاشت. آشنايي شعرا و نويسندگان ايران با ادبيات غرب سبب نفوذ مکتب رمانتيسم به ادبيات ايران گرديد و آثار آن از اوايل دوران مشروطه در متون ادبيات ايراني مشهود گرديد. ميرزاده عشقي از شعرايي است که تاثيرات مکتب رمانتيسم را ميتوان بروشني و صراحت در آثار او مشاهده کرد، به طوري که بخش بزرگي از ارزشهاي ادبي او مرهون نقش آفريني فضا و عناصر مکتب رمانتيسم است. برآيند تحقيق نشان از آن دارد که روحيه انقلابیگري، نوجويي، آرمانگرايي، روياپروري، بازگشت به قالبهاي ادبي کهن، احساسات مليگرايانه، جزئي نگري در توصيف حالات و مناظر، دلتنگي براي روزگاران با شکوه گذشته، ايجاد فضاهاي آکنده از اندوه و همدلي با محرومان و رنج کشيدگان بخشي از تاثيرهاي مکتب رمانتيسم در سرودههاي ميرزاده عشقي است.
اين پژوهش از نوع تحليل محتواست که به تحليل ديدگاه نظامي درباره هويت فردي، اجتماعي و آرماني انسان در پنج گنج ميپردازد. نظامي متفکري آرمانگراست که شعر را در خدمترهايي انسان از مدينه جاهله و دست يافتن به مدينه فاضله قرار داده است. پنج گنج، آيينه تمام نماي شخصيت نظامي است که شاعر در آن غير از جذبه عشق و زهد، متوجه جلوههاي گوناگون حيثيت و عظمت گوهر انساني بوده است. او در سيماي قهرمانان قصههايش هويت انسان آرماني را به تصوير کشيده و از بازنمود واقع نمايانه ويژگيهاي هويتي قهرمانان داستانهايش پرهيز کرده و بيشتر يک تيپ از افراد را در نظر گرفته است. تيپي که در معرفي آنها، با برجستهسازي آرماني، هر لحظه کمالي به کمالات قبلي آنان ميافزايد. در واقع او هر قهرماني که خلق ميکند؛ الگويي تازه، پيش روي انسانها ميگذارد؛ تا از سرنوشت آنها عبرت بگيرند و به خودسازي بپردازند و در نهايت به کمال انساني دست يابند. او علاوه بر نشاندادن هويت فردي انسان، هويت اجتماعي و آرماني (الهي) او را نيز به تصوير کشيده است. در «پنج گنج» انسان کامل گاه هويت ديني دارد، گاه حکيم است، و گاه انسان عاشقي است که عشق زميني در او شکلي متعالي تري پيدا ميکند، طوري که هويت عارفانه به او ميبخشد.
اين مقاله به بررسي موسيقي و نسبت آن با مفهوم شرقشناسي و ديگر مفاهيم كليدي در انديشه و نقد ادوارد سعيد ميپردازد. با توجه به مركزيت موضوع فرهنگ در آثار سعيد و تاكيدي كه او بر رابطه و تباني آن با امپرياليسم، استعمار و نگاه شرقشناسانه ميگذارد، موسيقي كلاسيك غرب در آراي او اهميت مييابد. تحليل زمينههاي فرهنگي ـ اجتماعي موسيقي كلاسيك غرب (در يكي از واپسين آثار سعيد) چونان هنري كه باز تاباننده جامعه بود و هم اثر گذار بر آن، از ديگر موضوعات مطرح شده در اين نوشتار است. اين مقاله با بررسي ماهيت تناقض آميز موسيقي از ديدگاه سعيد ـ هنري مخاطبمدار و عمومي و در عين حال عميقا خصوصي ـ پايان مييابد.
پژوهش حاضر بر اساس مدل ديكسون (2005) به بررسي تصريح ساختاري اختياري زبان انگليسي در ترجمههاي فارسي ـ انگليسي سه گونه ادبي ميپردازد. هدف از اين پژوهش آزمودن نتايج بدست آمده در پژوهش اولاهان (2001) است كه موضوع مورد نظر را در دو پيكره زبانيTEC و BNC مورد بررسيده است. همچنين اين پژوهش بر آن است رفتار تصريح ساختاري را در ترجمههاي انگليسي سه گونه ادبي بررسي نمايد. بررسي موردي بر روي 13 شعر، 4 نمايشنامه، و 8 رمان و داستان كوتاه فارسي به همراه ترجمههاي انگليسي آنها انجام گرفت كه به صورت تصادفي انتخاب شدند. نتايج اين پژوهش نشان ميدهد كه تصريح در ترجمههاي فارسي ـ انگليسي متون ادبي معاصر نوعي هنجار ترجمه ايست و در همه گونههاي ادبي، تصريح متممساز THAT و سپس ضماير ملكي فراوانترين نوع تصريح ساختاري اختياري است كه با نتايج اولاهان (2001) همخواني دارد؛ همچنين تصريحin order نيز در ترجمه داستان و نمايشنامه به كار رفته بود؛ اما، ساير نتايج بدست آمده در اين بررسي يافتههاي اولاهان را تاييد نميكند. يافتهها نشان ميدهد تصريح در مقام ابزاري ادبي در ترجمه ادبي به كار بسته ميشود همچنين تغييرگريزي متون ادبي و ايجاز كلام بويژه در شعر از جمله عوامل موثر در محذوف نگاه داشتن چنين ساختارهايي در برخي گونهها شده است.