مقایسه دو نوع ادبی متفاوت ـ نمایشنامه و داستان ـ شاید کاری بعید به نظر آید، اما اگر دو «صورت» مختلف در پیش روی داریم، این هر دو «صورت» انسان را میزان و ملاک کار قرار میدهند. پس اگر مقایسهای صورت پذیرد به بینش و دیدگاه دو نویسنده متمایل میشود: بینش «اکبر رادی» و «محمود دولت آبادی» در مورد قشری از جامعه ما.
پیدایش، رشد، اعتلا و زوال جنبش های سیاسی و اجتماعی معاصر ایران در کنار تحولات و رخدادهای متعدد سیاسی، فرهنگی و اجتماعی، جابجایی قدرت ها و نخبگان حکومتی و تغییرات گسترده در عرصه اجتماعی و سیاسی تاریخ معاصر ایران، به دلیل اهمیت و تأثیرات شگرف و متنوع آن، سبب گشته است تا از سوی پژوهشگران، مورخان و تحلیل گران حوادث اجتماعی و نخبگان سیاسی مورد تجزیه و تحلیل و نقادی و تقریر و تبیین قرار گیرد. تنوع و کثرت نگاه ها و اختلافات در نگاشته های تاریخی این دوره باعث پیچیدگی و سختی فهم و درک درست محققان و اندیشه گران این عرصه در تشخیص سره از ناسره و کشف درست حقایق تاریخی گردیده است. تاريخ نگاري و نوع نگاه مورخان به پديده هاي تاريخي از منظر ملي گرايي و شرح و بسط اين رويدادها و حوادث گذشته و حال بر آن اساس، مقوله اي است که در کنار ساير رويکردهاي اين جريان از جمله نمودهاي ادبي، جلوه ويژه و متفاوتي از نوع رسمي و مرسوم خود در جامعه ايراني داشته است. بررسي تاثيرات اين جريان فکري و فرهنگي در حوزه فرهنگ، خاصه تاثيراتي که تاريخ نگاري و تاريخ نگاران از آن گرفتند و تبعات و پيامدهاي آن در ساير بخش هاي اين حوزه، در تاريخ معاصر ايران، موضوع دامنه دار و چالش برانگيزي بوده که کم تر به حد کفايت مورد پژوهش و توجه محققان واقع شده است. پژوهش حاضر به بررسي ويژگي هاي اين جريان در تاريخ نگاري معاصر ايران مي پردازد و تاثيرات و تاثرات حاصل از رويکرد متفاوت اين تاريخ نگاري و مورخان و مولفان آن را از حيث شيوه هاي متفاوت نگرشي و نگارشي پي مي گيرد.
کتاب هزار و یک حکایت یکی از تالیفات مرحوم خلیل خان ثقفی است. ایشان در پاریس به مطالعه کتب مختلفی از آثار نویسندگان عربی، مراکشی، الجزایری، فرانسوی، ژاپنی، چینی، انگلیسی، آلمانی که حکایات را نوشته بودند نمود و مصمم گردید که با اطلاعات شخصی حکایات مختلفی را بهم درآمیزد و اندک اندک آنرا تا پانصد حکایت درآورد ولی با فرصتی که در مدت یک سال بدست آورد و شور و ذوقی که پیوسته در تدوین کتاب از خود ابراز می نمود کم کم حکایات گردآورده او از یک هزار تجاوز نمود و نام آنرا هزار و یک حکایت نهاد و پس از بازگشت به میهن حک و اصلاح مختصری نمود و نام آنرا هزار و یک حکایت نهاد و منتشر نمود...
در دو مقالهی نخست این مجموعه: "هرکسی را اصطلاحی دادهاند" و "داد و ستد فرهنگی با ایبسن" به نکاتی دربارهی ترجمهی متون نمایشی اشاره میشود. نگارنده در مقالهی نخست که واکنشی است به نحوی ویرایش زبان نمایشنامهی "آن شب که تو رو زندان بود"، "نخست تلاش میکند میان زبان ادبی و زبان نمایشنامه تفاوت قایل شود و سپس ویژگیهای زبان متون نمایشی را که بیشتر به محاوره و گاه زبان عامیانه گرایش دارد، بررسی کند. در مقالهی دوم ابتدا به این مطلب اشاره میشود که مبنا قرار دادن متون انگلیسی اینگونه آثار (که در اصل به زبان دیگری تالیف شده است) و پیروی مو به مو از این ترجمهها مشکلاتی به بار میآورد، هم چنین مترجم باید به نکاتی از قبیل نوع ترجمهی شمال به شمال، شمال به جنوب و.... توجه کند و نیز به این موضوع اشاره شده است که در صورت موجود بودن ترجمههای متفاوت از یک متن ادبی، مترجم میتواند از تنش موجود میان این ترجمهها به سود خود و برای بازآفرینی در ترجمهی خویش استفاده کند. در مقالهی سوم که "ترجمهی شعر و مساله حفظ امانت" نام دارد، به شیوهها وتدابیر گوناگونی که مترجم باید در ترجمهی شعر به آنها مسلح باشد اشاره میشود. در مقالهی چهارم با عنوان "مترجم متون ادبی چه صیغه ایست؟" نقش تازهی مترجم در پیوند با نویسندهی اثر ادبی، سبک آفرینی اثر، برخورد ایدئولوژیکی با متن و نیز جنسیت مترجم بررسی میشود. دو مقالهی پایانی این مجموعه، "آینهدانی که تاب آه ندارد" و "به تربیت درآوردن نویسنده سرکش" نیز بیشتر به نقد و ترجمه اختصاص دارد. در اولی چند نکتهی سبک شناختی ترجمهی "خشم و هیاهو" اثر ویلیام فاکنر، بررسی میشود. و در دومی سه ترجمهی متن "پیامبر" نوشته جبران خلیل جبران با هم مقایسه شدهاند. در این گفتار به این نکته اشاره میشود که شاید نتوان هیچ ترجمهی متن ادبی را نسخهی برابر اصل دانست.
هنریک ایبسن (1906 ـ 1828)، پایهگذار رئالیسم در تئاتر اروپا، برای ما چهره آشنائی است. تا کنون تعدادی از آثار او از جمله «براند»، «خانه عروسک»، «دشمن مردم»، «استاد معمار» و ... به فارسی ترجمه شده است و خواننده با شرح زندگی این نمایشنامهنویس نروژی آشناست. در اینجا تنها به شرح مختصری در مورد رئالیسم و نحوه نگرش ایبسن نسبت به شخصیتپردازی و زبان نمایش در تئاتر رئالیستی و نقش او به عنوان کسی که تئاتر را به صحنه زندگی تبدیل میکند، تا همچون منتقدی اجتماعی، بتواند به خود و دیگران بیندیشد، بسنده خواهد شد. رئالیسم در تئاتر اروپا از قرن نوزدهم میلادی آغاز میشود؛ آنجا که انسان به عقل ایمان میآورد و با اتکا به این سرمایه جدید، خود را حاکم بر سرنوشت خویش میداند.