بيشترين پژوهشها در سبکشناسي به بازشناسايي سبکهاي ادبي، زبان شخصي و فرديت خلاق مولف اختصاص دارد. به همين دليل، در مطالعات سبکي كاربرد زبان در ادبيات بسيار مورد توجه قرار ميگيرد. اين مقاله، نخست با اشاره به اهميت سبک در ادبيات و کارکردهاي سبکشناسي در مطالعات ادبي، تمايز فرماليستي ميان زبان و ادبيات را مورد ترديد قرار ميدهد. و باور به امري مستقل و ذاتي به نام «زبان ادبي» را رد ميکند و نشان ميدهد که تفاوت کاربرد زبان در سخن ادبي و غيرادبي ناشي از نقشهايي است که زبان برعهده دارد؛ همين نقشها در سخن ادبي به برجستگي و شخصيسازي زبان و شکلگيري سبک شخصي ميانجامد. آنگاه سبک شخصي و سبک ادبي ونسبت آنها با سنت و تقليد را به بحث ميگذارد و رابطه ميان تنوع سبکهاي شخصي و غلبه گفتمانهاي سنتگرا را بررسي ميکند.
زبان مجموعه ای قراردادی از سمبل های صوتی است و چیزی نیست که به طریقی ناگهانی به وجود آمده باشد. تکامل زبان با تکامل خود انسان همگام بوده و تحقیق در پیدایش آن با تحقیق در زندگی انسان توام است. بسیاری براین باورند که همه زبانها از یک زبان اصلی منشعب گردیده و به تدریج شباهت خود را به زبان مادری از دست داده است. همه کسانی که با زبان یا آموزش آن سروکار دارند به احتمال زیاد این داستان کتاب مقدس را شنیده اند که: وقتی تمامی ساکنین کره زمین از یک زبان واحد چند کلمه ای استفاده می کردند انسانها در یک دشت بزرگ گرد هم آمدند و گفتند: بیایید برای خود شهر و برجی به بلندای آسمان بسازیم، و بدین ترتیب برای خود نامی باقی گذاریم. آنگاه خداوند به شهر و برج آنها درآمد و گفت"اگر انسان با داشتن یک زبان واحد بتوان برای اولین بار این چنین کار خطیری را انجام دهد بی شک بعدها نیز می تواند هر تصمیم دیگری را نیز عملی نماید. از این رو زبانشان را در هم و برهم می کنم تا قادر به درک گفتار یکدیگر نباشند".و آنگاه خداوند آنها را به سراسر کره خاکی پراکند تا بدین ترتیب آنها از ساختن شهر خویش صرفنظرکنند. این برج را برج بابل نامیدند. زیرا خداوند زبان آنها را درهم و برهم کرده بود...
نگارنده در این کتاب ضمن برخورداری از نقدهای غرب و شرق، خود به یک تفکر ادبی خاص دست یافته است و در پایان به این نتیجه رسیده که این کتاب باید خلاصهای از همه مسائل نقد شرق و غرب به همراه نظریات شخصی خودش باشد و در این کتاب کوشیده تا مسئله جامعیت و ابتکار را مراعات کند و اینکه کتاب دایرةالمعارفی باشد از همه مسائلی ادبی ایران و فرنگ. در جلد نخست به این مسائل پرداخته شده است: دشواریهای نقد ادبی، روش نقد ادبی، اقسام نقد، نقد موضوع و ماده شعر و ادبیات، نقد صورت شعر و ادبیات، قالبهای ادبی، شعر و هنر قدیم و جدید، شعر اروپا و شعر ایران، نوآوری و سنتگرایی، نقد ناسالم و فریبکارانه، درباره رموز شعر و شاعری، درباره ادبیات معاصر، درباره واژگان شعر. در جلد دوم نیز این مباحث مطرح شده است: فنون بلاغت، سبک و سبکشناسی، سبکهای ادواری یا مکتبهای ادبی.
هدف این کتاب آن است تا تصویری از نقد ادبی، دیدگاهها، نظریهها و اندیشههای رایج در جامعه ادبی فارسیزبانان در فاصله سالهای 900 تا 1200 هـ.ق را ارائه دهد. در این تحقیق به مسائل عمده ادبیات و نقد ادبی در متون فارسی نظری افکنده شده و نویسنده کوشیده تا دیدگاههای انتقادی و اندیشههای مؤثر در ذوق زمان و روند خلاقیت ادبی عصر صفوی را بررسی کند.
اين مقاله سخن منثور صوفيانه را در دو گونه متقابل ردهبندي ميکند: يکي سخن مغلوب و ديگري سخن متمکن. دو اصطلاح مغلوب و متمکن را برخي از صوفيان در آثارشان به کار بردهاند. بنياد تفاوتهاي اين دو گروه از متنها عبارتانداز: خاستگاه معرفتي، منبع آگاهي، محتواي متن و نقش و کارکرد زبان. متنهاي متمکن منطبق بر آگاهي گروهي و ايدئولوژيک و حاوي مفاهيم اجتماعي و عقايد گروه صوفياناند، وضعيتي را سازماندهي و تثبيت ميكنند و زبان در آنها نقش تنظيمكنندگي دارد. دسته دوم متنهاي مغلوباند که مولود تجربههاي شخصياند و جهانمتني و تصويري تازهاي ميسازند. از لحاظ دلالي، متن مغلوب گشوده و تاويلپذير است و قطب استعاري زبان در آن غلبه دارد؛ اما متن متمکن در شمار متنهاي بسته است. مقاله در پايان، سير دگرديسي زبان نثرهاي صوفيانه را از جانب کلام متمکن به سوي کلام مغلوب بيان ميکند.