این درست است که چندی از پژوهشگران نامدار دیروز و امروز ـ چه باختری و چه خاوری ـ کم و بیش درباره افسانه اسکندر و کشور گشاییهایش، گفتهها و نوشتههای آمده در اسکندر نامهها را با گواههایی روشن، دروغ و یاوهسرایی خوانده و نیز داستان کالیستنس را ـ چنانچه از همان آغاز و روزگار خودش ـ نادرست و دروغ دانسته و او را یک «دروغگو» خوانده بودند؛ باز هم باید بگویم و بر آن پای بفشارم که: برای نخستین بار در جهان یک پژوهنده بزرگ ایرانی ـ استاد بهروز ـ در زمانی نه چندان دور، بیهیچ نگرانی و ترس از بگو مگوها و خرده گیریهای این و آن پس از زنجیره گفتارهایی در نشستهای دوستانه، با پژوهندگان و دوستان دانشگاهیاش، در دیباچه «قصه سکندر و دارا» پژوهش یکی از همراهان و دوستانش ـ اصلان غفاری ـ بیپروا و به آوایی بلند، فریاد برآورد که: «اسکندر یک جعل و یکی از تزویرهای تاریخی و تبلیغات ضد ایرانی است ....».
پیش از آغاز و بنیاد نهادن هر گونه زمینهای برای ساختار و داوری یا افشاندن و پراکندن تخم سخنی شتابزده و نابه هنگام، درباره ریشه و بنمایه ساختاری این نام ـ رباعی ـ و نیز پیشینه مهزده و فرورفته در تاریکیاش، با آن همه پیچ و خمهای ریز و درشت دستوری که برایش گفته و نوشتهاند ـ و نمیدانیم که آنها را از کجا آورده و چگونه درهم آمیختهاند و یا چرا چنین کردهاند؟ ـ نیاز به آن داریم که نخست در پیرامون و سپس درباره این نامواژه سرشناس و پرآوازه زبان پارسی و نیز برای روشنگری و شناخت هر چه بیشتر و نزدیکشدن تنگاتنگ با آن، گامی ـ اگر چه کوتاه ـ به پیش بگذاریم و دیدمان خود را تا آنجا که میشود، به یاری و برپایه آن توانمند و استوار سازیم و بدین سان ـ با آن که نمیتوان هیچ گاه به پاسخی همهکس پذیر در پژوهشهایی این چنین دست یافت ـ به گونهای راه را برای خویش و نگاه در پرسش پیچیده ای که به این واژه ویزه داریم و نیز دوستداران این گونه زمینهها هموارتر گردانیم. تا از دید خود نکند ناخواسته و نبایسته، سخنی ناپیراسته گفته یا نوشته باشیم. در پرامون رباعی و خاست گاه آن تاکنون پژوهشهایی والا و خواندنی، از سوی پژوهندگان و دانشوران ایرانی و بیگانه، به گونههایی گوناگون هم چون بررسی کوتاه یا بلند، دفتر جداگانه و ... برای دوستداران این شیوه و رشته از هنر شاعری، بسیار به انجام رسیده و آماده گردیده که هر کدام خود به تنهایی رهنمونی ارزنده و رسا در این راستا برای خواهندگان آن است.
بارها از این و آن، اینجا آنجا شنیدهایم و میشنویم که: یکی از بزرگترین کاستیهای نوشتار و الفبای پارسی، نداشتن آواها در آن است و چون این کمبود بزرگ را دارد، نمیشود آن را به درستی خواند؛ پس بهتر است ـ از دیدگاه برخی باید ـ الفبای خود را کنار بگذاریم و الفبای لاتین را جایگزین آن کنیم! چون آن آواها را که باید ندارد! اگر هم الفبای لاتینی در برخی از واکها با زبان ما هخوانی نداشته باشد، سخت نمیگیریم، برایش خواهیم ساخت! چنانچه در ترکیه کردهاند و یا آلمانها برای خودشان ساختهاند.