در شماره اول مجله گویششناسی مقالهای با عنوان «نشانه استمرار در لهجهها و گویشهای ایرانی» به چاپ رسید و در آن مثالهایی از گویش بندرعباس (لهجه محله پشت شهر) به نقل از پایاننامه این جانب ذکر گردید. طبق شواهد پایاننامه، اشکالات و کاستیهایی به مقاله مذکور راه یافته است. بنابراین، توضیحاتی در این باب ضروری به نظر میرسد. 1. از آنجا که در شهر بندرعباس محلههای مختلفی هست که بین آنها اختلافات لهجهای وجود دارد و بخشی از پایاننامه نیز به بررسی اختلافات لهجهای در ساخت فعل پرداخته است، ذکر نام لهجه در مقابل مثالها ضروری مینماید. 2. از کاستیهای مقاله فقدان مثالهایی است که نشاندهنده ساخت فعل در زمان مضارع اخباری مستمر باشد. در لهجه محله پشت شهر در زمان مضارع اخباری مستمر از پشوند na یا ne استفاده میشود و در لهجه محله خواجهعطا از پیشوند na یا a استفاده میگردد.
احمد سمیعی گیلانی (متولد ۱۲۹۸، تهران)، نویسنده، مترجم و عضو پیوستهٔ فرهنگستان زبان و ادب فارسی و سردبیر مجلهٔ نامه فرهنگستان است. سمیعی در کوچهٔ افشارها، سنگلج تهران در یک خانوادهٔ گیلانی به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در رشت گذراند و سپس وارد دانشگاه تهران شد. در اواخر دههٔ چهل، به عنوان ویراستار در انتشارات فرانکلین مشغول خدمت شد و به موازات آن، دورهٔ کارشناسی ارشد زبانشناسی را در دانشگاه تهران گذراند. او در کنار حرفهٔ ویراستاری، چند کتاب در زمینهٔ آیین نگارش و ویرایش تألیفکرد و مقالههای ارزشمندی را در مجلات متعددی نظیر پیک جوانان، کتاب امروز و رودکی به چاپ رسانید. سمیعی کار ترجمه را با برگردان رمان دلدار و دلباخته، از ژرژ ساند شروع کرد و بعداً آثار خوبی را از نویسندگان بزرگی مانند ژرژ پرک و گوستاو فلوبر به فارسی برگرداند. کتابشناسی: دلدار و دلباخته، ژرژ ساند (ترجمه)، ۱۳۴۵ خیالپروریهای تفرجگر انزواجو، ژان ژاک روسو (ترجمه)، ۱۳۴۵ چیزها، ژرژ پرک (ترجمه)، ۱۳۴۸ ادبیات ساسانی، ۱۳۵۵ داتا گنجبخش (زندگینامه و تعالیم شیخ ابوالحسن علیبن عثمان هجویری)، شیخ عبدالرشید (ترجمه)، ۱۳۴۹ چومسکی، جان لاینز (ترجمه)، ۱۳۵۷ هزیمت یا شکست رسوای آمریکا، ویلیام لوئیس و مایکل لهدین (ترجمه)، ۱۳۶۰ ساختهای نحوی، نوآم چامسکی (ترجمه)، ۱۳۶۲ آیین نگارش، ۱۳۶۶ دیدرو، پیتر فرانس (ترجمه)، ۱۳۷۳ سالامبو، گوستاو فلوبر (ترجمه)، ۱۳۷۴ شیوهنامه دانشنامه جهان اسلام، ۱۳۷۵ نگارش و ویرایش، ۱۳۷۸
گویش خراسانی از گویشهای اصیل و مهم زبان فارسی است که به سبب کثرت مردمانی که بدان سخن میگویند و نیز به سبب پایگاه محکمی که زبان فارسی همیشه در خطه خراسان داشته است، شناخت آن بایسته و سودبخش است. بسیاری از واژههایی که در گذشته بخشی از گنجینه زبان فارسی را ساختهاند، امروزه در زبان روزمره کاربرد خود را از دست دادهاند؛ اما در گویش خراسانی هنوز رواج دارند و زنده و کارساز ماندهاند. میان آنها واژههای رسا و زیبا و مفیدی به چشم میخورند که امروز هم میتوانند به کار آیند و بر غنای زبان بیفزایند. این کتاب به همین انگیزهها فراهم آمده است. واژگان این فرهنگ عامیانه و گفتاریاند. واژگان خارجی رایج در پارسی خراسان در این فرهنگ کمتر آمده است.
منظور از این بررسی، نخست ضبط و ثبت گویشهای رو به فراموشینهاده نراق و محلات و بعد از آن برآورد شماره گویشهای زنده و نمونهبرداری از آنها در منطقهای بوده است که از شمال به قم، از خاور به تفرش و اراک و خمین، از جنوب به اصفهان و گلپایگان و از باختر به کاشان محدود میگردد. گویشهایی که در این بخش بدانها سخن گفته میشود، در همه جا «راجی» یا «رایجی» نامیده میشود.
میشل دومونتنی از بارزترین فیلسوفان و نویسندگان دوران رنسانس قرن شانزدهم فرانسه است که در تثبیت مقاله به عنوان یک ژانر ادبی نقش بسیار مهمی ایفا کرد. مقالات مونتنی انقلابی در ادبیات ایجاد کرد و روی نویسندگان نامآشنای بسیاری تأثیر مستقیم گذاشت. از میان آنان میتوان به ژان ژاک روسو، فرانسیس بیکن، ویرجینیا وولف، ایزاک آسیموف و کارل مارکس اشاره کرد. مونتنی در خانوادهای متمول متولد شد. پدر او به همراه یکی از دوستانش که به مکتب اومانیسم پایبند بود، برنامه آموزشی مخصوصی را طراحی کرد و پسرش را طبق آن آموزش داد. مونتنی لاتین را به عنوان زبان اولش فراگرفت. او از فیلسوفان و نویسندگان دوران کلاسیک یونان تأثیر پذیرفت و از آموختههای خود در مقالاتش استفاده کرد. مونتنی معمولاً از اتفاقات پیرامونش الهام میگرفت و از ایدههایش با نظرات فلاسفهی یونانی دفاع میکرد. مقالات و انشاهای او درباره موضوعات مختلفی نوشته شدهاند؛ این موضوعات معمولاً با زندگی انسانی ارتباط دارند. آثار مونتنی به ژانر مقاله رسمیت بخشید و ادبیات جهان را مدیون خود کرد. کتاب «تتبّعات» گزیدهای از مقالات این نویسنده توانای فرانسوی است که تصویری شفاف از انسان خردمند دوران رنسانس ترسیم میکند.
در این مقاله نویسنده به مقایسه ساختارهای سه منظومه منطقالطیر عطار، مثنوی مولانا و بوستان سعدی پرداخته و به وجوه اشتراک و تفاوتهای موجود میان این سه منظومه اشاره نموده است. وجوهی چون حضور دو جزء عمده در سه منظومه همچون گفتارهایی در بیان نظری افکار و نیز حکایات و تمثیلهایی برای مصور ساختن آن افکار، وجود اندیشهورزی در هر سه منظومه با ویژگیهای خاص و منحصربهفرد در هر یک.