ادبیات تطبیقی در مقایسه با دیگر رشتههای علوم انسانی دانشی نوپاست که از لحاظ کمی و کیفی با گسترش روزافزون مواجه است. با بررسی تاریخچه این دانش آشکار میشود که شروع آن از فرانسه بوده و سپس به سایر کشورهای اروپایی انتقال یافته و در طول عمر کوتاهش دستخوش تغییرات بسیار شده است. تغییر رویکرد پژوهشهای ادبیات تطبیقی از رویکرد دوتایی به پژوهشهای بینارشتهای و رهایی از حصار تنگ تأثیر و تأثر، ترکیب آن با رشته مطالعات فرهنگی و تولد رشته مطالعات تطبیقی ادبیات و فرهنگ مبین رشد کیفی این دانش است. اولین کرسی ادبیات تطبیقی در سال 1861 ـ حدود یک قرن و نیم قبل ـ رسماً در ایتالیا تأسیس شد و به تدریج در سایر کشورهای غربی نیز به وجود آمد.
کسانی که در ادب فارسی از روی صدق و تانی و نه از سر هوی و تمنی، تاملی مستمر و بی وقفه به منظور کشف اصول و موازین حاکم بر ادب و فرهنگ ایران داشته اند، نیک می دانند که از جمله مظاهر توانایی شگفت آور سخن سرایان بزرگ و افسونگر فارسی زبان، آنست که با قدرت استفاده از قانون تجرید و تعمیم ذهن خلاق و آفرینشگر خویش، بخوبی توانسته اند با رویت مناظر در صحنه حیات و اندیشه در کار روزگار و ژرفکاوی در پدیده های گیتی و ترکیب آن ها با یادها و خاطره ها و خوانده ها و شنیده ها و در یک کلام دانسته ها آمیزه ای از عبرت و حکمت پرداخته و با عرضه دستاوردهای تامل و تجربه در قالب سخنان منظوم و منثور خوانندگان آثار خویش را از چشمه سار زلال ذوق سلیم خود سیراب ساخته و قریحه جمال پرست آن ها را نوازش داده، آدمیان را از زادگان طبع جویای کمال خویش برخوردار و کامیاب گردانند...
مجلد چهارم مجموعه هفتاد سخن با نام شیوه های نو در ادبیات جهان، سراسر به داستاننویسی و نوپردازی در شعر معاصر اروپا و آمریکا و آسیا اختصاص دارد و در آن مکاتب ادبی قرن بیستم، اعم از فوتوریسم، سورآلیسم، دادائیسم، کوبیسم و عموما مدرنیسم، تعریف و تشریح و بررسی شده است. دکتر خانلری که خود از نادره های روزگار ما در نقد علمی و یکی از مطرح ترین مکتبشناسان چند دهه اخیر است، در این مجلد که مشتمل است بر 3 بخش، با ده ها گفتار و نمونههای فراوان از داستانهای کوتاه و شعرهای معاصر فرانسه، شوروی (بخش اروپایی و بخش آسیایی) انگلستان، آمریکا، آلمان، اتریش، اسپانیا، پرتقال، ایتالیا، یونان، اروپای شرقی، هند، چین، ژاپن و خاور دور الگویی ارایه کرده است برای همه کسانی که سالک و مشتاق این راهند
نوشتار پیشرو به معرفی و نقد مقاله «جنسیت، قدرت و کاربرد زبان از دیدگاه تاریخگرایی نوین در گلنگری گلن راس اثر دیوید ممت» نوشته فاضل اسدی امجد و یاسر ذوالفقاری میپردازد و تلاش میکند از این راه برخی چالشهای پژوهشهای نقد ادبی را بهطور کلی و رویکرد تاریخگرایی نو را به طور خاص بیان کند. اگر چه این رویکرد چندان نو نیست و زمان زیادی از پیدایش آن میگذارد، در ایران رویکرد تازهای به شمار میرود و برای بسیاری از پژوهشگران پدیده ناآشنایی است. یکی از دلایل این ناآشنایی، نبود منابع فارسی ـ اعم از تالیف و ترجمه ـ در این حوزه است که همت استادان و خبرگان فن را میطلبد. این ناآشنایی به همراه برخی پژوهشهای غیراصولی به برخی کجفهمیها درباره این رویکرد دامن میزند. در نوشتار حاضر، مقاله نام برده از چهار دیدگاه نقد شده است: نظری، کاربردی، ارتباط عنوان مقاله با موضوع مورد پژوهش و معادلگزینی واژهها.
پژوهشهای ادبیات تطبیقی در ایران گرفتار مشکل بزرگ عدم آشنایی پژوهشگران با نظریهها و روش تحقیق در این رشته است. در هر حوزه از دانش، طرح نظریات جدید و رد یا اصلاح نظریههای پیشین به پیشبرد آن حوزه کمک میکند. متأسفانه در ایران، به علت مغفول ماندن این رشته و بیتوجهی به نظریههای جدید، «اغلب پژوهشهای صورت گرفته یا فاقد چهارچوب نظریاند یا نهایتاً در حیطه نظریههای پوزیتیویستی (اثباتگرایانه) قرن نوزدهم اروپا باقی میمانند. عدم آشنایی با نظریههای ادبیات تطبیقی ـ اعم از سنتی و نو ـ به عدم آشنایی با روشهای علمی تحقیق میانجامد.