ناصرالدین شاه سفردوست بود و برای سفرهای خود سفرنامه مینوشت و اگر خود حال و دقت نداشت، دیگران را به سفرنامهنویسی از گردشها و سفرهای خود برمیگماشت. این کتاب دربرگیرنده دو روزنامه سفر است. اول «مرآت السفر و مشکوة الحضر» که نخستین شماره آن در ربیع الاول 1288 به خط نستعلیق در تهران طبع میشده است. در این روزنامه شرح سفر ییلاقی شاه در آن سال که از جاجرود آغاز شد و در کوهساران البرز و مازندران سه ماه مدت گرفت و روز به روز درج شده است. از این روزنامه فقط سیزده شماره انتشار یافته است. دوم «اردوی همایون» است که مربوط به سفر ناصرالدین شاه به خراسان در سال 1300 است. اعتمادالسلطنه مأمور نگارش شرح سفر بود و روز به روز که شرح مسافرت را مینوشت، میرزا رضای کلهر را بر آن میداشت تا به خط خوش بنویسد. از این روزنامه دوازده شماره انتشار یافته است.
نگارنده در این کتابچه، ضمن روایت خاطرهای، علاقه خود را نسبت به زبان اسپرانتو بیان میکند و در انتها اشعاری در توصیف این زبان به نظم در میآورد .
معرّفی مفاخر و شناخت شخصیتهای هر جامعه، نشاندهنده اعتلای فرهنگی آن جامعه است. از طرفی توجّه به موفقیّتهای بزرگمردان این مرز و بوم، چراغ راه و مشوِّق آیندگان است که گفتهاند: «ره چنان رو، که رهروان رفتند. در دوره قاجاریه علاوه بر القاب اختصاصی که به افراد مهم و شاخص اعطا میشد، شاهزادگان، درباریان، رجال سیاسی و کارگزاران عالیرتبه دولت ملقب به القابی با پسوند «السلطان»، «السلطنه»، «الدوله»، «الملک»، و «الممالک» بودند. این پسوندها از نظر اهمیت و ارزش در مراتب مختلفی قرار داشتند. در میان مضافها، نامهایی چون «آصف»، «مشیر»، «مجد»، «ظهیر»، «رکن»، «اعتماد»، «امین»، «شجاع»، «شعاع» و «حشمت» اهمیت بیشتری داشتند اما نحوه ترکیب مضاف با مضافالیه در درجه و مرتبه لقب موثر بود. مثلا لقب نصرالله خان نائینی از مصباح الملک به مشیرالملک و سرانحام به مشیرالدوله ارتقا یافت و این نشاندهنده برتری «مشیر» بر «مصباح» و «الدوله» بر «الملک» بود. همچنین عامل دیگری که در مرتبه و درجه لقب تاثیر داشت، شان و منزلت صاحب لقب بود. در این دوره علاوه بر القاب، کاربرد عناوینی چون «نواب» و «جناب» نیز مرسوم بود. عنوان «نواب» و واژه «والا» برای شاهزادگان و عنوان «جناب» به وزرا اختصاص داشت. «جناب» هم مانند القاب توصیفی طرفداران زیادی داشته و حتی عدهای برای دریافت آن پیشکشهایی به شاه تقدیم میکردند. عناوین «نواب» و «جناب» با واژههایی چون «اشرف»، «اعظم»، «ارفع»، «امجد» و «مستطاب» به کار میرفت اما گاهی واژه «اشرف» به تنهایی برای بعضی از رجال و بزرگان لقب محسوب میشد. «پرنس» نیز مانند دو عنوان «جناب» و «آلتس» مخصوص رجال درجه اول بود و بعضی آن را لقب میپنداشتند. علاوه بر القابی که متناسب با شان و منزلت افراد به آنها اعطا میشد، القاب دیگری نیز که از مشاغل و مناصب افراد منتزع میشد، مورد استفاده قرار میگرفتند مثل مستوفی الممالک (برای رییس مستوفیان)، معیرالممالک (برای رییس خزانهداری)، منشیالممالک (صاحب دیوان)، ملک الشعرا، ملکالمتکلمین و... ...ناصر الدین شاه در ورق اول این سفر نامه به خط خود نوشته است: «اخبار سفر شما در رکاب برای این بود که اینجا بیکار بود. خیال کردیم در خراسان وآن طرف ها احتمال داده اند خدمت حضرت لزوما حکم شود که متصدی بشود والبته در این سفر بی کار نباید بماند و نخواهم گذاشت که سفر شما بی ثمر بشود ، اما حال چیزی نگوید که شهرت بی جا بکند و اسباب اخلال فراهم بیاورد» خوشبختانه بنابر گفته مصحح کتاب نسخه سفرنامه ، اگرچه به خط دو خوش نویس است ، ولی امین لشکر خود آن را دیده و در آن اضافات و اصلاحاتی کرده است .در این سفرنامه آنچه بیشتر می تواند قابل توجه باشد ،عبارت است از: اطلاعات درباره شهرهای خراسان ومعرفی اشخاص محلی اطلاعات سیاسی و مرزی و درباره سرحدات و آخال و حرکت روسها اطلاعات درباره خلقیات و حالات رجال همراه . اطلاعات درباره طرز سفر خورد و خوراک اطلاعات جغرافیایی و قومشناسی ذرباره راهها ، ساختمانها ، شهر ها ،آبادیها ، طوایف و اقوام سر راه
التدوين في أحوال جبال شروين (تاريخ سوادکوه مازندران) كتابى است به زبان فارسی، درباره تاريخ و جغرافيای سوادكوه مازندران، که محمدحسنخان اعتمادالسلطنه به مناسبت سفر ناصرالدين شاه به مازندران تألیف نموده است. اين كتاب، مشتمل بر ديباچه و يك مقدمه علمى، يك بخش اصلى، كه به تاريخ سوادكوه اختصاص يافته، و يك بخش تكميلى و بخشى ديگر كه به تراجم احوال رجال و علماى سوادكوه مىپردازد، يك تتميم و خاتمه و نيز بخشى با عنوان يادداشتها و پىنوشتها مىباشد. بخش اول مشتمل بر هشت فصل است. از ويژگىهاى اين كتاب به شرح حال علماى مازندران در آن مىتوان اشاره كرد كه برای تذكرهنويسان داراى اهميت مىباشد.
مطالعه طندگینامه و تاریخ احوال گذشتگان و شرح حال و زندگی زمامداران و دولتمردان هر عصر و زمان موجب تنویر افکار و ازدیاد معلومات میشود. این کتاب درباره شرح احوال سلطان عبدالحمید عثمانی (1842 ـ 1918) و اوضاع مملکت عثمانی در زمان وی است. حکومت عثمانی در زمان سلطان عبدالحمید، دوره ترس و وحشتی ایجاد کرده بود که خود سلطان نیز از ترس جان و مال و شورش مردم و ولایات تمام امور مملکتی را در حوزه اقتدار خویش درآورده و با نظارت در کارها و تعمیم سیستم جاسوسی و رشوهخواری و استبداد مطلق، دستگاه حکومتی را مورد تنفر و کینه مردم قرار داد و با این ترتیب اعتماد و امنیت عمومی را در کشور عثمانی از میان برد.