با مقداری اما و اگر پذیرفتهام که عدالت همان مجموعه اصولی است که در ان تمایز میان روش و فلسفه و نیز واقعیت و ارزش از میان میرود و به جای آن کنش انسانی جای میگیرد تا اخلاقیات را از حقایق ابدی آسمانی به زمین آورد و با این همه، به حل و فصل دعاوی متضاد بپردازد. به همین سبب معناها عدالت را هم تاریخ و هم جامعه به چالش میخوانند. در ایران باستان همانند فرهنگهای باستانی شرق، عدالت در همه موارد، شامل جنبههای عینی و سیاسی مفهومی به هم پیوسته و یگانه بود که تصمیم و فرمان فره ایزدی اساس آن را متبلور میساخت. شاهان برای اجرای عدالت تصمیم میگرفتند. کورش و انوشیروان هر یک به شیوه خود. یکی با فراخواندن دادخواهان و آن یکی با آویختن زنجیر که آمده است از قضا درازگوشی نیز آن جرس به صدا آورد. با این وصف هم ضربه گوماتا و هم قیام مزدک را برای ارائه تعریفی عادی تر از عدالت در تاریخ خود ثبت شده داریم.
برای ترجمه اشعار، شعرها به تمامی از متن اصلی آنها به زبان آلمانی به فارسی برگردانده شده است. شیوه مترجم بدانگونه بوده است که جوهر کلام شاعر در قالب شعر فارسی ریخته شود. و این او را ناگزیر کرده که ضمن وفاداری به متن اصلی تغییراتی را متناسب با شعر فارسی بپذیرد. زیرا اگر شعر شاعران غیرفارسی را عینا واژه به واژه به فارسی برگردانیم چیزی خواهد شد خشک و چه بسا که زیبایی کلام شاعر و گاه حتی خود مفهوم نیز در ترجمه رنگ خواهد باخت...
مجموعه شعر چهل کلید سروده سیاوش کسرایی است. او در سال ۱۳۰۵ در اصفهان متولد شد. وی سرودن شعر را از جوانی آغاز کرد.بسیار زود به همراه خانواده اش به پایتخت آمد. او در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران درس خواند و علاوه بر فعالیتهای ادبی و سرودن شعر، عمری را به تکاپوهای سیاسی (حزب توده ایران) گذراند. اما سرانجام، ناگزیر از مهاجرت شد و دوازده سال پایانی زندگی اش را ابتدا در کابل و سپس در مسکو بسر برد. وی سالهای پایانی عمر خویش را دور از کشور خود و در تبعید در اتریش و شوروی گذراند؛ وی در سال ۱۳۷۴ به دلیل بیماری قلبی در وین، پایتخت اتریش در سن ۶۹ سالگی بر اثر بیماری ذات الریه زندگی را بدرود گفت و در گورستان مرکزی وین (بخش هنرمندان) به خاک سپرده شد.