از مطالعه دیدگاه‌های مولانا و هگل در مسئله نامتناهی، خدا بر می‌آید که در آراء این دو متفکر قرابت‌ها و تفاوت‌هایی وجود دارد. مولانا و هگل هر دو معتقدند که در پس همه پدیده‌های این عالم، وجودی است کامل، آگاه و نامتناهی. هر دو متفکر آن امر نامتناهی را خدا می‌نامند. به نظر هر دو، جهان مدام در حال صیروت و نوشدن است. اداره‌کننده اصلی این صیروت و تحوّل، همان نامتناهی، یعنی خداست. به نظر هر دو، در یک سوی هستی، نامتناهی، روح و جان جهان هست، و در سوی دیگر، جهان متناهی و مدام در تضادّ و شدن. در فاصله میان این دو جهان، انسان است که حضور خود را تجربه می‌کند. به عقیده این دو متفکر، انسان براساس قانون تضاد از خود آغاز کرده، در خویش حرکت نموده و سرانجام به خویشتن خویش می‌رسد. جهان و انسان ساکن آن مدام در پویایی و حرکت است. انگیزه این پویایی را مولانا و هگل تضاد درونی اشیاء و اشخاص می‌دانند. اینان جهان و انسان را جهان هست و نیست می‌خوانند، جهانی که در عین بودن پای در نیستی دارد، نیستی که خود هستی دیگر است. به نظر این دو، هستی و نیستی از آن صورت‌هاست، و در ورای هستی و نیستی، از نظر مولانا، غیب مطلق جای دارد. هگل آن امر ورائی را مطلق یا مثال مطلق می‌نامد. اما گاه هر دو متفکر از آن غیب مطلق یا مثال مطلق به عدم تعبیر می‌کنند و این عدم با وجود مطلق یکی است. یکی از تفاوت‌های بارز در اندیشه این دو متفکر این است که به عقیده مولانا غیب مطلق کاملاً متمایز از جهان است؛ پیش از جهان و انسان‌بوده و بعد از آنها هم خواهد بود. خدا، خالق از عدم و رب و مالک یوم الدین است و جهان، مخلوق و مربوب و مشهود. امّا به نظر هگل جهان و مثال مطلق از یکدیگر جدا نیستند، بلکه خدا، یعنی روح جهان، در جهان سریان دارد و بیرون از جهان نیست. به نظر هگل، خدا بدون جهان و جهان بدون خدا وجود ندارند. خلقت از عدم برای هگل مفهوم ندارد. از تفاوت‌های دیگر در اندیشه این دو، این است که گرایش غالب در تفکر مولانا عرفانی و شهودی است. در حالی که، در هگل غلبه با عقلانیت و تحلیل عقلی است؛ هرچیز معقول، واقعی و هر واقعی معقول است. تشابه دیگر در زندگی این دو متفکر شرقی و غربی این است که هر دو بارها متّهم به کفر و وحدت وجودی باطل شده‌اند.

منابع مشابه بیشتر ...

591dbbb484ed5.jpg

رسائل قیصری : التوحید و النبوة و الولایة، اساس الوحدانیة، نهایة البیان فی درایة الزمان

شرف الدین داود بن محمود قیصری ( درگذشته 751 قمری) از شاگردان شیخ عبدالرزاق کاشانی بود. رسائل قیصری مجموعه سه رساله عربی به نام های: التوحید و النبوة و الولایة، اساس الوحدانیة و مبنی الفردانیة، و نهایة البیان فی درایة الزمان اوست. در کتاب پیش رو که با تعلیق، تصحیح و مقدمه سید جلال الدین آشتیانی آراسته شده است، در مقدمه کتاب بر مشکلات رساله التوحید و النبوة و الولایة، تعلیقاتی نگاشته شده است. در اولین رساله که التوحید و النبوة و الولایة است، مباحث عرفانی، ذات احدیت و صفات سرمدیه وی مورد توجه گرفته است. رساله اساس الوحدانیة، وجیزه‌ای در مبحث وحدت و کثرت بنا بر طریقه محققان و عظمای صوفیه است و در آن، درباره ی ماهیت وحدت و کثرت، اقسام وحدت، وحدت حق تعالی، حقیقت وحدات و نحوه ی رجوع کثرات به وحدت حقه الهیه بحث می‌شود. پس از آن حواشی فارسی محمدرضا قمشه ‌ای بر فصوص الحکم با عنوان تحقیق در مباحث ولایت کلیه آورده شده است که در باب ولایت و خلافت، سخن محی الدین را تفسیر و توجیه کرده و به قیصری اشکال می‌گیرد. در رساله نهایة البیان فی درایة الزمان، از ماهیت و حقیقت زمان، وجود زمان و ازلی و ابدی بودن آن، انقسام زمان به آن و ساعت و یوم و ... و بیان ایام کبار الهی و ربانی و صغار کونی بحث می‌شود. این کتاب در سال 1357 روانه بازار گردید.

58c626fd455a0.PNG

اسپینوزا از دیدگاه هگل

علی مرادخانی

در فلسفه غرب با تفکر هگل تاریخ و فلسفه با هم نسبت می‌یابند و بل فلسفه، تاریخی و تاریخ، فلسفی دیده می‌شود و این پیوند مبارک بدون تفسیر تاریخ فلسفه برای هگل امکان‌پذیر نبوده است. لذا تفسیر هگل از تاریخ فلسفه جدید (مدرن ) امکان جمع تقابل‌های تفکر جدید غربی را که از زمانه دکارت تا خود هگل حیات فرهنگی غرب را دچار شقاق و گسیختگی کرده بود، میسور ساخت. در مقاله حاضر، یکی از مهم‌ترین فلاسفه دوره جدید، یعنی اسپینوزا از نظرگاه هگل با ابتناء بر متن درس ـ گفتارهای تاریخ فلسفه مورد بحث قرار گرفته است. در بخش اول مقاله مقدمه کلیات تفسیر هگل را پیش گشیده‌ایم . دربخش دوم نقد و نظر هگل در باب تعاریف کتاب اخلاق را آورده‌ایم. در بخش سوم نیز مسأله انکار جهان در فلسفه اسپینوزا، که در مقابل تفسیر الحادی فلسفه اوست، مورد بحث و فحص قرار گرفته است.