اگر چه ردپای شرق و اندیشه شرقی نزد ولتر به وضوح مشخص است، اما در برخورد با «شرقگرایی» این نویسنده و فیلسوف بزرگ «عصر روشنگری» فرانسه، همواره میبایست جانب احتیاط را نگاه داشت و تلاش نمود تا با پرهیز از کلینگری به ارجاعات شرقی آثار او، اندک اندک به انگیزه این نویسنده از توسل به چنین ارجاعاتی نزدیکتر شد. برای رسیدن به این مقصود خود را ملزم میدانیم که در بحث حاضر به سؤالاتی از قبیل: آیا «شرق» تنها چهارچوب وقوع حوادث در آثار روایی ولتر است و یا «غیربومگرایی» او فراتر از مرزهای این سرزمین میرود؟ آیا آثار روایی و غیرروایی نویسنده به همان اندازه که به تفکر شرقی از طریق آموزههای علمای مشرقزمین مانند زرتشت و سعدی معطوف است، به دیگر ابعاد حیات شرقیان، آنچنانکه زندگی روزمره آنان بدانها آمیخته است، نیز توجه دارد؟ آیا حتی در مورد تأثیرپذیری او از تفکر شرقی، این امر به طور همه جانبه و در تمامی ابعاد آن صورت پذیرفته و یا بخشهایی از آن که با اندیشه فلسفی او همخوانی بیشتری دارد، مدنظر واقع شده است؟ ... پاسخ دهیم.
سه فیلسوف بزرگ یعنی دیوژن، دکارت و ولتر هر سه کموبیش «تغییری» بودهاند؛ یعنی هیچکدام فرمانبردار و منقاد و مطیع گذشتگان و تفسیر سخنان آنها نبودهاند. دیوژن در برابر پیمانها و قراردادهای اجتماعی سرسختی نشان داده و همه را ریشخند کرده است و تشکیل خانواده و زنخواهی و تجمل و مردهپرستی را کاری بیهوده دانسته است. دکارت آداب و رسوم و عادات و علوم پیشینیان را کنار گذاشته و طرحی نو درانداخته است، ولتر نیز تمام قراردادهای سیاسی و حکومتهای زمان خود را به باد انتقاد گرفته است. در این کتاب درباره این سه فیلسوف سخن گفته شده است.
همانطور كه بسياري از نويسندگان دوره پسا استعمار به بازخواني آثار استعماري پرداختند، در اين مقاله سفرنامه در ميان مومنان اثر وي. س. نايپول (V. S. Naipaul)به عنوان متني استعماري بازخواني شده و از ديدگاه شرقشناسي بررسي ميشود. در واقع اين بررسي پاسخي است به تصويرسازي از شرق، اسلام و به ويژه خاورميانه اسلامي. در ادامه نويسندگان به دنبال علايمياند كه شرق را شرقي كليشهاي و يكنواخت جلوهگر ميسازد و مسلمانان را در قالب كليشه و گفتمان غالب و استعماري به تصوير ميكشد. افزون بر آن، عوامل و فرايند اين بازنمايي ساختگي، بررسي ميشود. چراكه اين بازنمايي سرانجام پاياي براي ايجاد رابطهاي مبني بر «تضاد دوگانه» ميان غرب و شرق ميشود. «شرق ساخته شده» به دليل اختلافات فرهنگي، مذهبي، سياسي و تاريخي به عنوان تهديدي جدي براي تمدن غرب معرفي ميگردد. در پايان، از آنجايي كه در مقابل هر قدرتي، مقاومتي هم صورت ميگيرد، جلوهها و نشانههاي مقاومت شرقيان و نقش اسلام در پايداري مقابل استعمار غرب در سفرنامه نايپول مورد مطالعه قرار ميگيرد.
اسطوره، معمولاً روایتی است مملو از نمادهایی که به نقل منشأ جهان، خدایان، خلقت حیوانات، انسانها و منشأ آداب و سنن میپردازد و تقریباً در تمام فرهنگها وجود دارد. اسطوره به عنوان پدیدهای پیچیده، از جنبههای مختلفی مورد مطالعه قرار میگیرد و به خاطر همین طبیعت چندگانهاش الگوی بسیاری از داستانها و آثار قرار گرفته است. این قابلیت اسطوره در ادبیات تطبیقی نیز از جایگاهی مهم برخوردار است. در این مقاله علاوه بر نشان دادن جایگاه اسطوره در ادبیات تطبیقی، به چگونگی پدید آمدن اسطورههای نوین از اسطورههای باستان نیز میپردازیم.
این مقاله به مطالعه تطبیقی «ققنوس» و «آلباتروس» دو شعر از نیما و بودلر میپردازد. ابتدا سعی شده است به سمبولیسم این دو شاعر اشاره شود و بعد به تحلیل تطبیقی دو شعر مذکور از ابعاد مضمونی و ساختاری پرداخته میشود و بالاخره با بیان شباهتها و تفاوتهای موجود در دو شعر تاثیرپذیری نیما از بودلر نشان داده میشود.