دهه چهل شمسی یکی از درخشانترین مقاطع شعر معاصر فارسی است. در این دهه، جریانها و موجهای زیادی مانند موج نو، شعر دیگر و شعر حجم از دل شعر نیمایی سر برآوردند. هوشنگ چالنگی از جمله شاعرانی بود که در این دهه به شعر بیوزن موج نو گرایش پیدا کرد و به همراه چند شاعر، گروه «شعر دیگر» را تشکیل دادند که بعدها هسته نخستین «شعر حجم» شدند. آموختهها و آموزههای شعری چالنگی در دهه پنجاه سرمشق شاعران جوان مسجدسلیمان قرار گرفت و از پس آن و با حمایت پرشور منوچهر آتشی، موج ناب پا گرفت. چالنگی از زبانی ویژه در سرودههایش بهره گرفته است. شعرِ او، شعری موجز است. توجه به عناصر اقلیمی و طبیعت زادبوم خویش در سرودههایش جلوهای تازه به شعرهایش بخشیده است. بازآفرینی اسطوره در شمایلی تازه، فراروی از تقطیع نیمایی، تصویرهای فراواقعی، آشناییزدایی و استعارهگرایی از دیگر ویژگیهای شعری اوست.
برای ترجمه اشعار، شعرها به تمامی از متن اصلی آنها به زبان آلمانی به فارسی برگردانده شده است. شیوه مترجم بدانگونه بوده است که جوهر کلام شاعر در قالب شعر فارسی ریخته شود. و این او را ناگزیر کرده که ضمن وفاداری به متن اصلی تغییراتی را متناسب با شعر فارسی بپذیرد. زیرا اگر شعر شاعران غیرفارسی را عینا واژه به واژه به فارسی برگردانیم چیزی خواهد شد خشک و چه بسا که زیبایی کلام شاعر و گاه حتی خود مفهوم نیز در ترجمه رنگ خواهد باخت...
مجموعه شعر چهل کلید سروده سیاوش کسرایی است. او در سال ۱۳۰۵ در اصفهان متولد شد. وی سرودن شعر را از جوانی آغاز کرد.بسیار زود به همراه خانواده اش به پایتخت آمد. او در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران درس خواند و علاوه بر فعالیتهای ادبی و سرودن شعر، عمری را به تکاپوهای سیاسی (حزب توده ایران) گذراند. اما سرانجام، ناگزیر از مهاجرت شد و دوازده سال پایانی زندگی اش را ابتدا در کابل و سپس در مسکو بسر برد. وی سالهای پایانی عمر خویش را دور از کشور خود و در تبعید در اتریش و شوروی گذراند؛ وی در سال ۱۳۷۴ به دلیل بیماری قلبی در وین، پایتخت اتریش در سن ۶۹ سالگی بر اثر بیماری ذات الریه زندگی را بدرود گفت و در گورستان مرکزی وین (بخش هنرمندان) به خاک سپرده شد.
این مقاله ابتدا به تعریفی از مفهوم دموکراسی بر اساس نظریه کارل مانهایم میپردازد؛ تعریفی که در آن، دموکراسی فراتر از سطح سیاسی و در واقع نوعی فرهنگ تلّقی میگردد. فرهنگ دموکراتیک با تحدید فواصل عمودی (فاصلههای کیفی) و به رسمیت شناختن فواصل افقی (تفاوتها) تمایزی اساسی با تلّقیهای پیشادموکراتیک دارد. مقاله حاضر با تاکید بر تمایز مذکور، به برخی از مصادیق فرهنگ دموکراتیک؛ یعنی: فردیّت وشیئیّت(جزئیّت) اشاره میکند و چگونگی برآمدن آنها را از متن فرهنگ مذکور نشان میدهد. سپس با گزینش این منظر، به بررسی اشعار نیما یوشیج، سرودههای سالهای 1299تا 1336، جهت تعیین مختصّات شعری او میپردازد. به نظر میرسد که اوج شعر نیما، از منظر گرایش به جزئیات و فردیّت، در اشعار حوالی عصر مشروطه و اندک زمانی پس از آن قابل رویت است؛ حال آن که در میانه اوجگیری استبداد رضا شاهی، شاخص های مذکور در آثار او رو به زوال مینهند. این نوشتار، در انتها در پی یافتن دلایل اوج و فرود شعر نیما از منظر شاخصهای مورد بررسی خویش، به تاثیرات نظام استبداد پهلوی اشاره میکند که توانست با تحدید حیات سیاسی ـ اجتماعی شاعر، فضای زندگی روزمره او را تاریک سازد تا منبع اساسی سرایشهای وی را، از زندگی واقعی به سوی دنیایی انتزاعی، تغییر دهد.
از دیرباز بررسیِ توصیف و روایت در انواع ادبی مورد نظر پژوهشگران بوده و امروز روایتشناسی خود به دانشی خاص و بایسته تبدیل شده است. هر متن داستانی ـ هرچند که در آن روایت و توصیف به طور ذاتی به هم آمیخته باشند ـ از یک سو، نشان دهنده اعمال و رویدادهایی است که روایت را میسازند و از دیگر سو، شامل بازنمایی اشیا و شخصیتهاست که به آن توصیف گفته میشود. در این راستا، مقاله حاضر میکوشد به بررسی توصیف و جایگاه آن در رمان بپردازد. مطالعه روابط توصیف و روایت، ما را متوجه کارکردهای توصیف در رمان میسازد؛ یعنی نقشی که بخشها و حالتهای توصیفی در ترکیب کلی روایتگری بر عهده دارند. بنابراین سعی بر آن است که ابتدا تاریخچه توصیف در رمان، سپس ساختار توصیف و درنهایت مهمترین کارکردهای آن در رمان از دیدگاه نقد و تحلیل ساختاری بررسی شود.