سعي نگارنده بر اين است تا در نوشته حاضر به چگونگي عملکرد نشانههاي زبان در آفرينشهاي ادبي بپردازد. براي دستيابي به اين هدف، ابتدا به معرفي نشانه زبان به مثابه واحد نظام زبان توجه شده است و سپس، برحسب مفروضات مورد تاييد نگارنده، بحثي درباره شيوه حضور نشانه زبان در خلقت ادبي به پيش کشيده شده است.
مقاله حاضر با مطرحکردن اين پرسش نوشته شده است: «ترجمه ترکيبات استعاري فرهنگ ـ بنياد به چه روش يا روشهايي امکانپذير است؟». در پاسخگويي به اين سوال، نتايج بررسي تطبيقي ترجمه رينولد نيکلسون از دفتر اول مثنوي معنوي مولانا به عنوان داده در نظر گرفته شده است. چارچوب کار، الگوي ترجمه هاروي (2000) است. نگارنده با توجه به نياز پژوهش، به معرفي نشانه استعاري و دلالت استعاري پرداخته است. در اين بخش شش نوع دلالت از هم بازشناخته شدهاند. الگوي ششگانه ـ که يکي از دستاوردهاي اين پژوهش است ـ ميتواند بين هر دو زبان «الف» و «ب» که زبان مبدأ و مقصد در فرايند ترجمهاند، مورد استفاده قرار گيرد. در ادامه تحقيق، چگونگي به کارگيري اين دلالت در ترجمه استعارههاي فرهنگ ـ بنياد و سپس معرفي الگويي براي ترجمه اين موارد آمده است. به عبارت ديگر، براي هر يک از روابط دلالي مطرح شده شيوههايي در ترجمه پيشنهاد شده است. اين پيشنهادها بر اساس ماهيت دلالت استعاري شکل گرفتهاند. به اين ترتيب، مترجم در رويارويي با ترکيب استعاري الگويي در دست دارد که او را در ترجمه انواع استعارهها قدم به قدم راهنمايي ميکند.