عبدالعلی کارنگ در بیان سبب تالیف این کتاب میگوید: "یکی از دوستان عزیز کتابی به نام انیس القلب که محتوی قصیده شیوایی از فضولی بغدادی و ترجمه و شرحی به زبان ترکی عثمانی با الفبای لاتین داشت را به من به امانت داد، خلاصه مضمون این نسخه چنین بود: "قصیده شیوای انیس القلب نظیره ای است که فضولی بغدادی شاعر قرن دهم هجری به قصاید بحر الابرار خاقانی شروانی مرآت الصفای امیرخسرو دهلوی و جلاءالروح عبدالرحمن جامی ساخته و بقول خود ارکان خانه آسایشی را که سه شاعر مزبور بنیان نهاده بودند تکمیل کرده است. کاتب چلبی در کتاب کشف الظنون بوجود چنین قصیده ای اشاره کرده بود ولی تا سال 1944 میلادی کسی از وجود نسخ و کیفیت آنها اطلاعی نداشت......". در جلسه ای دیگر من اشاره به پیدا شدن قصیده انیس القلب کردم و حاج محمد نخجوانی گفت من نیز نسخه ای از قصیده انیس القلب دارم. این نسخه علاوه بر قصیده مزبور غزلیات ترکی فضولی، قصاید بحر الابرار، مرآت الصفا، جلاء الروح و نظیره های قاضی حسن میبدی و مسیحی و قریب دویست رباعی برگزیده و دهها غزل منتخب شورانگیز از شعرای پارسیگوی اواخر صفویه و اوائل قاجاریه را در برداشت. این نسخه را گرفتم و قصیده انیس القلب و رباعیات برگزیده را استنساخ و بطور الفبایی مرتب کردم و چند رباعی لطیف بر آن افزودم و سپس بعد از چندی تصمیم به طبع آن گرفتم و مقدمه و شرح مختصری بر آن افزوده و آماده چاپ ساختم"
کیخسرو، شاه آرمانی ایرانیان، حضوری بس گسترده در اساطیر، تاریخ، حماسه ملی، افسانهها و باورهای عامیانه و نیز فلسفه اشراق و عرفان ایران زمین دارد، تا جایی که به یک «تیپ شخصیتی» بدل شده است. جستار حاضر بر مبنای مطالعات اسنادی در گام نخست در پی یافتن نمونههای این تیپ شخصیتی در ادبیات و فرهنگ دیگر اقوام به این نتیجه میرسد که در ریگودا، مهابهاراتا و افسانههای پهلوانی و دینی چین باستان نمونههایی مشابه با کیخسرو یافت میشود. کیخسرو همچنین شباهتهای قابل ملاحضهای یا برخی شخصیتهای ادبی و تاریخی ـ اسطورهای دیگر دارد. گام دوم یافتن علت همانندیهاست. مطالعات تطبیقی در وهله نخست این گمان را به وجود میآورد که شاید این شاکله واحد به ریشه مشترکی در اساطیر هند و ایرانی بازگردد. به عبارت دیگر، شاید بتوان خاستگاهی شرقی برای اسطوره قایل شد که از طریق آیین مهرپرستی مسیری طولانی پیموده و در هر مکان رنگ فرهنگ میزبان را به خود گرفته و سرانجام در مغربزمین چهرهای غربی و در دوران متأخرتر سیمایی مسیحی یافته است. اما با تأمل بیشتر این احتمال قویتر به ذهن متبادر میشود که علت وجود همانندیها کهنالگوهایی است که زاییده ناخودآگاه جمعی بشر و در نتیجه نزد تمام اقوام مشترک است.
اولین مسئله از مسائل خلاف بین نحویان بصره و کوفه که ابنالأنباری در الانصاف خود آورده اختلاف بر سر اشتقاق اسم است: بصریان اسم را مشتق از سمود دانستهاند و کوفیان از وسم. این هر دو اشتقاق نادرست است، ولی یکی از فیلسوفان معاصر رأی بصریان را ترجیح داده و در برتری اسم و بر مسمی پارهای ملاحظات فلسفی آورده که ممکن است به کلی بیاعتبار نباشد، اما بنای آن بر چیزی نادرست است. این نوشته نسخه مفصل سخنرانی نویسنده است در فرهنگستان زبان و ادب فارسی، در آبان ماه 1393. بنابراین، اشتقاق با آنکه علم بزرگی نیست، خالی از اهمیتی هم نیست، هر چند که اگر فقط متوجه شناخت شکل اولین کلمه باشد، چنان که شیوه بعضی ریشهشناسان است، نه چندان کمکی به ادبا میکند، نه به فقها و مفسران و در واقع گاه همان است که «مغالطه اشتقاقی» مینامندش و مثلا منطق دانان هندی از قدیم الایام نسبت به آن هشدار دادهاند.
در شماره چهارم فرهنگنویسی، نوشتهای چاپ شده از خانم ندا زادگان در توضیح بیتی از ناصرخسرو که ضبط آن در نسخهها مغشوش است و در طبع مینوی و محقق با قید پرسش چنین آمده است: کشان دامن اندر ده و کوی و برزن زنان دست بر شعرها و زمانه و دکتر جمشید مظاهری آن را با احتمال به صورت زیر تصحیح کرده است (که مصراع دوم آن موافق است با ضبط طبع قبلی دیوان): کشان دامن اندر ده و کوی و برزن زنان دست بر شعرهای زنانه و گفتهاند که مقصود از «شعرهای زنانه» غزل است. خانم زادگان میگویند که «شعرهای زنانه» چنین معنایی ندارد و حرف مظاهری نادرست است و خود گمان میبرند که «دست زدن بر» یعنی «لمس کردن» و کلمه بعد هم ربطی به «شعر» (به کسر شین) ندارد و باید «شعر» (به فتح شین) خوانده شود، به معنای «نوعی پارچه و لباس ابریشمی» و حاصل معنای بیت اینکه: «در کوی و برزن میگشتی و به لباسهای زنانه دست میزدی».