یکی دیگر از مبادی در نظر بیشتر فلاسفه‌ وجود مکان بود که لازم حتمی برای وجود ماده محسوب می‌شد تا ظرف‌ تحولات و پیدا شدن تغییر وضع برای ماده باشد زیرا این قضیه نیز نزد فلاسفه از اصول مسلم بود که فراهم شدن و از هم ریختن پاره‌های جسم‌ و حرکت ماده باید در فضا یعنی در گشادگی و جای خالی تحقق پیدا کند و بنابراین اصل مسلم،جرهریت و اصالت وجود فضای بدون ماده که‌ قسمتی از آنرا ماده حیازت و پر کرده و سمتهای بسیاری از آن خالی است‌ در فلسفهء ذیمقراطیس از مسائل قطعی بود و فیثاغورس و افلاطون هر کدام‌ از آنها به نحو خاصی بدان معتقد بودند و در جای خود خواهد آمد که پیش‌ همگی وجود مکان امری مسلم بود اما در نحوه وجودش اختلاف داشتند و فقط بعضی از فلاسفه طبیعی مسلک از قبیل امپدکلس و انکساگوراس و افراد دیگری بودند که وجود جای خالی را انکار داشتند و حرکت را تغییر نسبت مابین اجزاء ماده تفسیر می‌کردند و ارسطو همین عقیدهء اخیر را انتخاب کرد و مکان را نسبت ما بین مقطع جسمی که پیرامون جسم دیگر را گرفته است با مقطع جسمی که در میان واقع شده است تفسیر کرد و او نیز منکر وجود جای خالی گردید بنابراین در بیشتر فلسفه‌ها مکان از چیزهائی‌ بود که جوهریت و استقلال و اصالت وجودی داشت

منابع مشابه بیشتر ...

66152928ad549.jpg

آگاهی

محمدجعفر مصفا

به علت حاکمیت پندار بر ذهن، اتاق وجود من، یعنی ذهن من تاریک است. اکنون از درون این اتاق تاریک به ده ها و صدها موضوع اجتماعی یا هر موضوع دیگر نگاه می کنم و نتیجتا همه آنها را تاریک می بینم. حال کار مفید این نیست که تو آن ده یا صد موضوع و مورد را برای من روشن کنی، کار مفید این است که کمک کنی به روشن شدن اتاق تاریک ذهنم. وقتی این اتاق روشن شد خود من می توانم از یک موضع روشن آن صد مورد و بیشتر از آن را روشن ببینم.

65d5fb9ea3b87.jpg

فلسفه و فرهنگ

ارنست کانسیرر

طبیعت این کتاب طوری ست که مسایل و مواضیع آن ممکن است در بادی امر متفرق و بی ارتباط با یکدیگر جلوه کنند. کتابی که از علم نفس و علم وجود واپیستمولوژی 3 صحبت کند، و بخش هایی درباره اساطیر و دین و زبان و هنرو علم و تاریخ داشته باشد، از این ایراد و انتقاد نمی تواند مصون بماند که شباهت به چنته درویشی دارد که در آن عجیب و غریب ترین چیزها پهلوی هم ریخته اند. اما من امیدوارم که خواننده این کتاب ایراد مذکور را بی اساس تلقی کند. یکی از مهمترین هدفهای من در تالیف این کتاب این بوده است که خواننده را متقاعد کنم به اینکه کثرت مسایل مطروحه ظاهری ست و در واقع کلیه موضوعهای مورد بحث در این تالیف به یک موضوع بر می گردند و این همه مسئله در حقیقت راههایی هستند که به یک مرکز واحد منتهی می شوند، و به نظر من وظیفه یک نوع فلسفه فرهنگ است که این مرکز را کشف کند و محل آن را تعیین نماید. غرض از نوشتن این کتاب این نبوده است که رساله ای "عام پسند" در باب موضوعی فراهم آید که از بسیاری جهات قابل "عام پسند شدن" نیست. با این وصف این کتاب منحصرا برای دانشگاهیان و فلاسفه نوشته نشده است. مسایل اساسی فرهنگ انسان برای انسانها نفع عام دارد و باید که قابل درک برای تعداد بیشتری از مردم باشد. از اینرو، من کوشیده ام تا افکار خود را عاری از هر گونه خصلت فنی و و تا حد مقدور روشن و ساده بیان کنم. با وجود این، منتقدان این کتاب باید بدانند آنچه در این رساله آورده ام، بیشتر بیان و توضیح تئوری خودم درباره فرهنگ است تا سعی در اثبات و توجیه آن. برای بحث و تحلیل عمیقتر مسایل مربوط به فرهنگ، خواننده را به توضیحات تفصیلی کتاب دیگرم یعنی فلسفه صورتهای سمبولیک ارجاع می دهم...