کتاب گرگ گرارد با عنوان اکوکریتیسیزم را میتوان نخستین درآمد جامع به این نظریه دانست. مؤلف با بررسی دگرگونیهای تاریخی اکوکریتیسیزم، خواننده را با کلیدیترین استعارههای موجود در این حوزه از قبیل آلودگی، صحرا، آخرالزمان، سکونت، حیوانات و زمین آشنا میکند. درعین حال، این کتاب فقط به معرفی اکوکریتیسیزم و بررسی مسائل زیستمحیطی در ادبیات محدود نشده و جایگاهی مستقل را به میان میکشد که گشاینده فصلی نو در بررسیهای زیستمحیطی و اکوکریتیسیزم است. نگرش گرارد، انتقادی است؛ به این معنا که علاوه بر معرفی مفاهیم و جریانهای خاص اکوکریتیسیزم، میزان ایدئولوژیک بودن هریک از آنها را نیز نشان داده و مدعی است که هریک از این مفاهیم که او آنها را استعارههای فراگیر مینامد، برای ایجاد تأثیر اجتماعی و سیاسی خاصی شکل گرفته است. این کتاب یکی از سلسلهکتابهای مجموعه اصطلاحات انتقادی جدید است که با هدف فراهم کردن درآمدی جامع و روشن به اصطلاحات رایج در نقد و نظریه معاصر به چاپ میرسد.
ادبیات تطبیقی در نیمه نخست قرن نوزده در مغرب زمین آغاز شد. خاستگاه ادبیات تطبیقی فرانسه است و آبل فرانسوا ویلمن (1790 ـ 1870) و ژان ژاک آمپر (1800 ـ 1864)، استادان ادبیات دانشگاه سربن را باید از نخستین پایهگذاران آن دانست. اینان فصل جدید در پزوهشهای ادبی و بیشتر فرهنگی گشودند. این دو پژوهشگر نه تنها جُنگهای ادبی متعددی از ادبیات جهان فراهم کردند، بلکه به مطالعه گسترده ادبیات کشورهای مختلف اروپایی نیز پرداختند و دستاوردهای پژوهشی آنان بین سالهای 1828 تا 1841 منتشر شد.
در این مقاله نسخه برگردان جُنگ مهدوی که در تاریخ 753 قمری به بعد کتبت شده، نقد و معرفی شده است.
این مقاله میکوشد نقش «موقعیت» را در شکلگیری ژانرها بررسی کند. برای این منظور، مفهوم ژانر در حوزه رتوریک ـ که از فن خطابه غرب باستان تا حوزههای ارتباطشناسی در قرن بیستم را دربرمیگیرد ـ به بحث گذاشته شده است. برخلاف رویکردهای ادبی ـ که اغلب ویژگیهای درونمتنی (فرم و محتوا) پدید آورنده ژانرهای متفاوت است ـ در این رویکرد، عوامل برونمتنی مانند موقعیت و مخاطب زیربنای تعریف ژانر است و هرگونه تغییر در درک منتقدان از این عوامل، تغییرات چشمگیری در تعریف ژانر به وجود میآورد. تا پیش از قرن بیستم، «موقعیت» مفهوم محدود و ایستایی داشت که سخنور و مخاطب در شکلگیری آن نقش خاصی نداشتند؛ به همین دلیل ژانرهای متناسب با هر موقعیت نیز کاملا مشخص و تعریف شده بود. حال آنکه در قرن بیستم و با طرح نظریههای منتقدانی مانند باختین و کارولین میلر، موقعیت و ـ به تبع آن ـ ژانر به مفهوم پویا و دگرگون شوندهای تبدل شد که در فرایندی ارتباطی شکل میگیرد و به همین دلیل، خود محصول کنش مشارکان در موقعیت است. در این مقاله، پس از پرداختن به نظریههای ژانر در حوزه فن خطابه یونان و روم باستان، نشان میدهیم که پیوند ژانر با کنش اجتماعی در قرن بیستم، ژانر را به ابزاری برای تولید و بازتولید ارزشها و پیش فرضهای ایدئولوژیک در فرهنگی خاص تبدیل میکند. در این فرایند، مؤلف، متن و مخاطب به طور همزمان دخیلاند. این رویکرد به ژانر، در مطالعات ادبی نیز پیامدهایی داشته که در پایان به برخی از آنها اشاره میکنیم.
دلیل دیگر قدرت عشق، تاثیری است که آن برخوردها بر هر یک از دو جوان می گذارد. عشق در همان نگاه نخست رامین را از خود بیخود میکند و او را از اسب فرو میافکند که به پایین جهیدن نقاش از روی چهارپایه و به حالت خلسه روی زمین افتادنش بسیار شباهت دارد. در هر دو مورد، رویداد از چشم دو شخصیت اصلی دیگر (زنان) پنهان میماند: ویس از وجود رامین بیخبر است و موید از آنچه که رخ داده، همچنان که پیرمرد و دختر اثیری حضور نقاش را در نمییابند.