یکی از جریانات مهم شعر نو فارسی، سمبولیسم اجتماعی است که با نیما یوشیج آغاز شد و در دهه چهل به دلیل شرایط اجتماعی آن زمان به اوج خود رسید. هدف پژوهش حاضر تحلیل و بررسی سروده «نادر یا اسکندر» اخوان ثالث از این منظر است. این سروده ترسیم آمیزهای از "تعهد اجتماعی و هنر شاعری اخوان" به شمار میرود. توصیف، نمایش و استنتاج بافت اصلی این سروده را تشکیل میدهند. شاعر در این سروده از طریق کنایات، نمادها و روابط حاکم بر آنها، مفاهیم مورد نظر خود را به خواننده القا میکند. انسجام مطالب و آفرینش تصاویر شاعرانه، تجربههای ملموس اخوان را از وضعیت اجتماعی بعد ازکودتای 28 مرداد 1332 به خوبی ترسیم میکند. نتیجه نشان میدهد با این پژوهش میتوان به شناخت بهتری از این سروده به ویژه از منظر سمبولیسم اجتماعی و جامعه شناسی ادبی دست یافت.
محمود افشارطوس (مقتول ۲ اردیبهشت ۱۳۳۲) پسر حسینخان شبل السلطنه معروف به باشی برادر مادری مهدیقلی خان مجد الدوله که در سال ۱۳۳۱ خورشیدی از طرف دکتر محمد مصدق نخست وزیر وقت به سمت ریاست کل شهربانی منصوب گردید. در اوایل اردیبهشت ۱۳۳۲ خورشیدی در خیابان خانقاه مفقود شد و در ۶ اردیبهشت با تلاش بسیار جنازه او را که با وضع بسیار فجیعی او را کشته بودند در غار تلو در تپههای لشکرک در شمال تهران پیدا شد و پیکر بی جان او در بیمارستان شهدای تجریش تهران به خاک سپرده شد.
حسینقلی سررشته سرهنگ ستاد بازنشسته در طول مدت خدمتش در ارتش، خاطرات خود را در دفتری یادداشت میکرد. پس از کودتای 28 مرداد 1332 و زندانی شدنش، یادداشتها را که شامل بسیاری از مطالب نگفته دوره 1310 تا 1334 است را مخفی کرد. پس از انقراض حکومت پهلوی با مطالعه سه کتاب "توطئه ربودن و قتل سرتیپ افشارطوس" نوشته محمد ترکمان؛ "جنبش ملی شدن صنعت نفت" نوشته غلامرضا نجاتی و "خاطرات سیاسی و نظامی" از غلامرضا مصور رحمانی دریافت که بعضی از مطالب درج شده در کتابها با واقعیت تطبیق ندارد، و تصمیم گرفت با مراجعه به یادداشتها گوشههایی از وقایع آن سالهای بحرانی را روشن کند؛ رویدادهایی که خود نویسنده شاهد آن بوده است شامل واقعه نهم اسفند 31، کشف توطئه قتل سرتیپ افشارطوس، و سپس مقابله با کودتای 25 و 28 مرداد 32 بوده است
هدف پژوهش حاضر، بررسي درونمايه ساقينامههاي فارسي از منظر انطباقپذيري آنها با مضامين رباعيات خيام است. به همين جهت 119 ساقينامه موجود در تذکرههاي ميخانه و پيمانه به روش کتابخانهاي و با شيوه تحليل محتوا بررسي شده و از آنجا که استقراي تام مد نظر بوده، نمونهگيري اعمال نشده است. نتيجه بيانگر اين مطلب است که انديشههايي چون اغتنام فرصت، مرگانديشي، حيرت و شکوه از روزگار از موتيفهاي مشترک رباعيات خيام و ساقينامههاست، با اين تفاوت که در رباعيات خيام رنگ فلسفي به خود گرفته و به صورت موجز بيان شدهاند اما در ساقي نامهها گاه رنگ عرفاني يا عاشقانه يافته و ميدان وسيعتري براي جولان داشتهاند. علاوه بر اين، پديدآورندگان اين نوع ادبي، اغلب با انتساب نابسامانيهاي اجتماعي به روزگار، اعتراض خود را در پوشش ميومستي و اصطلاحات مربوط به آنها، فارغ از هر محدوديتي اظهار کردهاند.
گسترش مدرنيزم و آغاز موج سوم (عصر فراصنعتي) به عنوان دست آوردهاي فراگير قرن بيستم همه ابعاد زندگي را تحت تاثير قرار داد. هنر و ادبيات نيز چونان نمودهايي از جامعه، در تلاش به سوي همگامي و هماهنگي با آن قرار گرفت. حاصل اين هماهنگي و تاثيرپذيري پديدآمدن گونهاي نو در داستان به نام ميني ماليسم است که با تکيه بر ايجاز بيش از حد، سعي در هماهنگي با سرعت سير زندگي دارد. مينيماليسم در ادبيات غرب پديدهاي جديد محسوب ميشود، با وجود اين در ادبيات کلاسيک ايران نمونههاي فراواني ميتوان يافت که از بسياري جهات قابل انطباق با اين گونه ادبي جديد باشند. در مقاله حاضر کوشش شده اين انطباق در گلستان سعدي نموده شود. نتيجه کار نشان ميدهد که با اين بررسي ميتوان به درک تازهاي از ساختار داستانها و حکايات کلاسيک ايران دست يافت.