هر نوشته ادبی در جریان پیام رسانی به خواننده، شیوه بیان ویژه خود را با توجه به صورتهای ساختاری و معنایی زبان خود دارد، ولی تعداد بیشماری از این صورتهای ساختاری، درگذر از صافی ترجمه، قلب یا تعدیل میشوند، اگر چه غالبا معنا به جای خود باقی میماند. در ترجمه بسیاری از آثار ادبی، از جمله نوشتههای شکسپیر، مترجم در برگردان واژهها معنا را حفظ میکند، ولی برای حفظ زیبایی کلام نویسنده همیشه با متن در کشمکش است. نیاز به تغییر عناصری در متن اصلی، برای دستیابی به ترجمهای مطلوب از آن متن، ناگزیر ترجمه ادبی را با اقتباس ادبی در هم میآمیزد، تا آنجا که هیچ ترجمه زیبایی بدون این اقتباس مکان پذیرنیست. اصالت گرایی لازمه هر ترجمه است، ولی چنانچه بخواهیم قالبهایی را عینا وارد زبان مقصد کنیم، به نظر خواننده ناهنجار و غیر قابل درک جلوه خواهد کرد. از این رو تعدیل زبانی و بلاغی در ترجمه، به نحوی که آسیبی به معنای جمله نرسد، قابل پذیرش است.
ماخذ اصلی کتاب تاریخ بلعمی، تاریخ طبری است اما در حقیقت اقتباسی است از آن نه ترجمه کامل. نویسنده و مترجم آن بلعمی وزیر منصوربن نوح است که به فرمان آن پادشاه از 352 هجری به ترجمه و تلخیص تاریخ طبری آغاز کرد و از منابع دیگر نیز استفاده نمود. از این کتاب نسخه های خطی متعدد در دست است و یک بار هم در هندوستان طبعی مغلوط شده است. قسمتی از این کتاب که از آغاز تا اسلام را در برمیگیرد توسط وزارت فرهنگ و به تصحیح ملک الشعرای بهار و محمد پروین گنابادی در سال 1341 چاپ شده قسمتی دیگر که مربوط به حوادث سالهای 15 تا 132 هجری است بوسیله بنیاد فرهنگ ایران از روی نسخه محفوظ در آستان قدس رضوی در سال 1344 چاپ عکسی شده است.
بخش نخستین کار نویسنده این سطور بررسی سبک سخن سورآبادی از خلال قصه ها و ترجمه ها بود، و ازین حیث زبان قصه ها بیشتر درخور توجه می نمود، چرا که زبان ترجمه عموما به لحاظ تقیّد بسیار گزارشگران کلام خدا در روزگاران گذشته بر این که سخنی به خطا گفته نیاید و کلمه ای به نادرست ترجمه نشود بسا که از شیوه زبان قرآن متاثر می شد و از هنجار زبان پارسی دور می گشت. اما زبان قصه از این تقیّد و تعهّد به دور است و روح زبان گوینده در آن بیشتر نمودار. با این حال، نویسنده ترجمه های قرآن را نیز درین بررسی از نظر دور نداشت و هر نکته ای را که قابل بحث و بررسی می یافت و نتیجه ای به گمان او از آن به دست می آمد یادداشت می نمود. حاصل این همه، خصوصیات زبانی ابوبکر عتیق را در دو بخش جداگانه زبان قصه ها و زبان ترجمه ها زیرعنوان یگانه "شیوه گفتار" مصنف درین کتاب فراهم آورد. بخش بعدی، بررسی مسائل لغوی قصه های کتاب بود. این کتاب ازین نظرگاه بس سودمند و قابل اعتنا است. گنجینه ای است که بسیاری از مفردات و ترکیبات سره و زیبای فارسی را در آن می توان دید. از این رو نگارنده تلاش کرد که تا می تواند همه آن مروارید های نفیس و گرانبها را از ژرفای کتاب برآورد و در مواردی که گاه ذکر مثال هایی از دیگر کتاب های استوار نظم و نثر کهن پارسی دربایست می نمود به ایراد نمونه ای از آن ها بپردازد، تا هم معانی آن کلمات را با آن شواهد روشن تر نماید و هم برای مقایسه کاربرد آن واژگان در کتاب سورآبادی و آثار دیگر استادان زبان فارسی زمینه ای فراهم آورده باشد. آخرین بخش کتاب شامل دو فصل است: فصل اول این بخش راجع به برابرهای قرآنی واژه های فارسی است و بخش دوم آن، معادل های فارسی واژه های قرآن است.
گستردگي دامنه بررسي اسطورهها و مضامين در نقد، تحليلگران متون ادبي را در برابر تلي از واژگان همسان قرار داده كه گاهي تشخيص آنها از يكديگر دشوار است، چرا كه در متون فراوان، منتقدان، اسطوره، مضمون، نماد و بنمايه را در يك چارچوب قرار ميدهند و آنچه را براي يكي مضمون محسوب ميشود، براي ديگري اسطوره به حساب ميآيد، در صورتي كه تفاوت بسياري ميان اين واژههاست. درباره اين تفاوت نيز بين منتقدان اتفاق نظر وجود ندارد، همچنان كه گاهي مرز بين اسطورههاي باستاني و اسطورههاي تاريخي و ادبي مشخص نيست. ولي چگونه يك چهره تاريخي به يك اسطوره تبديل ميشود؟ چه زماني يك اسطوره در متن ادبي ظاهر ميشود؟ آيا درنقد اسطورهاي، ريشهيابي اساطير و در مقايسه بين آنها روش در زماني راه گشاست يا بررسي هم زماني؟ در اين مقاله سعي بر اين است كه بارجوع به ديدگاه نظريه پردازان نقد اسطورهاي، پاسخي براي اين پرسشها ارائه شود.
نسخهبرداری از یک اثر ادبی با مسئله بینامتنی و میزان خلاقیت نسخهبردار ارتباط دارد. این موضوع همواره در ادبیات مورد بحث بوده است. یکی از نمونههای این نسخهبرداری ـ یا به عبارتی شبیهسازی ـ رمان راهب(لویس) نوشته آنتونن آرتو، نویسنده فرانسوی قرن بیستم است که با کمی تفاوت تکرار رمان/راهب، اثر ماتیو گرگوری لویس، نویسنده انگلیسی قرن هیجدهم، است. ولی آنتونن آرتو، اثر خود را که بیشک حاصل این بازنویسی است، خلاقیتی ادبی به حساب میآورد. مقاله حاضر حاصل کوششی است برای نشاندادن تفاوتها و شباهتهای این دو رمان از نظر ساختاری، انتخاب عنوان، سبک، هنجارهای زبان و غیره. این بررسی راهکاری است برای مقایسه رمانهایی از این نوع که در حقیقت بازنویسی یکی از متون پیشین است ـ چنین شبیهسازیهایی چندان هم اندک و بیاهمیت نیستند ـ آیا نویسندگان چنین آثار را میتوان آفریننده آثاری نو تلقی کرد؟