از چشماندازهاي شعر قديم عرب، تصوير گاو وحشي در آينه قصيده است که شاعر در پردازش تصوير شتر از آن بهره ميگيرد و عناصر سازنده تصوير آن، نزد اکثر شاعران تقريبا به هم شبيه است. در نگاه ظاهري به اين منظره، همسويي دقيق و ارتباط عميق بين اين عنصر و ديگر عناصر قصيده مخصوصا شتر به چشم نميآيد. از اين رو بعضي از محققين و ناقدان معاصر براي رفع اين نقصان با استناد به گفته جاحظ درباره اين تصوير در شعر جاهلي بر آن شدند که با نگاهي ديگر به اين تصوير بنگرند. آنها با تفسير گفته جاحظ بر اين عقيده هستند که احتمالا منظره اين حيوان با دين و شعایر و عادتهاي اجتماعي و رسوم و سنن ادبي ارتباط دارد و مشتمل بر پژواکهايي از سنن و عادتها و پرستشهاي قبيلهاي است. زيرا در شبه جزيره عربستان ضمن پرستش گاو، آن را حرز و رقيهاي جادويي براي طلب باران ميدانستند. اگر برخلاف شيوه ناقدان پيشين و بعضي از معاصران بخواهيم به گونهاي به تفسير اجزاي مختلف اين قصايد بپردازيم تا هماهنگي دقيق بين ارکان قصيده برقرار کنيم، ميتوانيم با تحليل مبتني بر رمز و اسطوره عمق پيوند مفاهيم و مضامين گوناگون آن را دريابيم. براين اساس بعيد نمي نمايد عنصر گاو وحشي در تابلوي شتر، سمبل حکمت، قدرت و ذکاوت باشد که ويژگيهاي تصوير شتر را که نماد شاعر يا انسان ايدهآل است، بيان ميکند.
"تاریکخانه" داستان کوتاهی از نویسندهٔ ایرانی، صادق هدایت است که نخستین بار در سال ۱۳۲۱ خورشیدی، همراه با هفت داستان دیگر در مجموعهٔ سگ ولگرد منتشر شد. داستان نوعی تکگویی است و در واقع راوی، دیدگاههای شخصی عزلتگزین را دربارهٔ مرگ و زندگی برای خواننده بیان میکند. راوی در یک اتومبیل مسافربری با شخصی عزلتگزین آشنا میشود و پس از توقف در شهری کوچک در سر راه، دعوت او را برای گذراندن شب در خانهاش میپذیرد. شخص عزلتگزین تنها زندگی میکند. او به راوی میگوید که تصمیم دارد در را به روی دنیا بسته و در اتاقی تاریک در این شهر کوچک زندگی کند. روز بعد، وقتی راوی میرود تا با میزبانش خداحافظی کند، او را مرده مییابد، در حالی که "پاهایش را توی دلش جمع کرده، به شکل بچه در زهدان مادرش درآمده و روی تخت افتاده است".
این کتاب از کارل بروکلمان درباره شعر عربی در عهد جاهلی است. بروکلمن در مقدمه این کتاب، مفهوم و گستره کار خود یعنی تاریخ ادبیات را توضیح میدهد و منابع عمده کار خود را در بخش دوم معرفی میکند که هر دو به تمامی کتاب باز میگردند.
در زماني كه ادبيات زنانه به عنوان شاخهاي خاص از ادبيات جايگاهي نداشت، زنان به ناگزير در انواع آثار و نوشتههاي خود، دنباله رو مردان بودند؛ زيرا تنها از اين طريق بود كه ميتوانستند در خلق و ايجاد آثار ادبي سهيم باشند. بنابراين زنان اديب به موازات خلق آثار داستاني و روايي، پژوهشهاي ادبي و اجتماعي را پديد آوردند، آنگاه در پيتحول و دگرگوني اجتماعي، از جمله راهيابي نوشتههاي زنان به بعضي از روزنامهها، زنان به بيان ويژگيهاي خاص خود پرداختند. از اين زمان بود كه اسلوب كار ادبي آنها از جهت سادهنويسي، وضوح و روشني آثار و تمركز انديشه، آنان را به سوي داستاننويسي سوق داد.
در اغلب آثار ادبی (منظوم و منثور) مرگ یکی از موضوعات مهم را تشکیل میدهد. موضوعاتی نظیر تهور و بیباکی، زیبایی، لذت، نیستی و نابودی، جاودانگی، حقیقت انکارناپذیر، قدرت لایتناهی، آزادی روح و جان و...، ابعاد مختلف مرگ در نگاه شاعران است. شاید بتوان گفت موضوع انسان نسبت به مرگ و طرز نگرش وی، این مفاهیم را در شعر و نثر ادبی پیش کشیده است. از اینرو مطرح بودن این قضایا در ادبیات بر کنار از زمان خاصی است و میتواند در همه زمانها مصادیق آن یافته باشد. انتخاب شعر به عنوان شاعر حکمتهای جاهلی و مقایسه شعر او با شاعرانی که قرنها با او فاصله زمانی دارند - یعنی شاعران معاصر - نشانگر استمرار این نگرش است.