محور اصلی این مقاله، اثبات حاکمیت جوّ سوررئالیستی بر اولین مجموعه از داستانهای کوتاه زکریا تامر، با عنوان «صهیل الجواد الابیض» است. این نویسنده معاصر سوری اگر چه در اولین گامهای ادبی خود تحت تأثیر مستقیم آثار برجسته جهانی از قبیل آثار سارتر، کامو و کافکا بوده است، اما توانست است جسورانه قالبهای کلاسیک را درنوردیده و به مکاتب ادبی وجهه محلی دهد. تامر از جنبشهای ادبی متأثر شد تا با استفاده از آنها به بیان مشکلات بومی و منطقهای خود بپردازد. احساس پوچی، مرگ اندیشی، پناهبردن به عالم رؤیا و خیالپردازی نمونههای معدودی از ادبیات سوررئالیستی است که وی هنرمندانه آن را در این مجموعه به تصویر کشیده است. در این پژوهش، نخست مهمترین اصول و مبانی سوررئالیسم را بر شمردهایم، تا با تکیه بر این مبانی، رد پای این مکتب تأثیرگذار ادبی را در این مجموعه دنبال کنیم. لازم به ذکر است، کل مجموعه که شامل یازده داستان کوتاه میباشد دستمایه این پژوهش قرار گرفته است تا با استناد به نمونههایی از تصاویر ارائه شده، حاکمیت تفکر سوررئالیستی بر این اثر ادبی را اثبات کنیم.
کتاب هزار و یک حکایت یکی از تالیفات مرحوم خلیل خان ثقفی است. ایشان در پاریس به مطالعه کتب مختلفی از آثار نویسندگان عربی، مراکشی، الجزایری، فرانسوی، ژاپنی، چینی، انگلیسی، آلمانی که حکایات را نوشته بودند نمود و مصمم گردید که با اطلاعات شخصی حکایات مختلفی را بهم درآمیزد و اندک اندک آنرا تا پانصد حکایت درآورد ولی با فرصتی که در مدت یک سال بدست آورد و شور و ذوقی که پیوسته در تدوین کتاب از خود ابراز می نمود کم کم حکایات گردآورده او از یک هزار تجاوز نمود و نام آنرا هزار و یک حکایت نهاد و پس از بازگشت به میهن حک و اصلاح مختصری نمود و نام آنرا هزار و یک حکایت نهاد و منتشر نمود...
در این داستان پلیسی جنایی، احمد به همدستی سه نفر از دوستانش دست به آدمربایی مسلح میزند .آنان، سرمایهداری به نام پرویز پازوکی را میربایند .در این ماجرا احمد، راننده پازوکی را به قتل میرساند و در پی آن وقایعی رخ میدهد که داستان براساس آن شکل گرفته است.
تابوها مقولات و مفاهیمی است که به واسطه حرمت عرفی یا اجتماعی و دینی از ذکر یا استفاده آن میپرهیزند. این حرمت و ناخوشایندی تابوها، انسان را به پردازش مفاهیم ناخوشایند، زشت، خشن و گستاخانه، در قالبی زیبا، خوشایند و پسندیده و دور از صراحت لهجه سوق داده است که از این شیوه معناپردازی به حسن تعبیر یاد شده است. مقوله حسن تعبیر از آغاز پژوهشهای زبانی و ادبی در کانون توجه علمای زبان و منتقدان مسلمان قرار گرفت، به گونهای که بیشتر آنان به معرفی و نامگذاری و تحلیل شیوهها و انگیزهها و گستره معنایی این رفتار زبانی پرداختند. قدما در زمینه نامگذاری این شیوه معناپردازی، گاه برابر نهادهایی به کاربردهاند، مانند «التلطُف»، و گاه از شیوههای ساخت حسن تعبیر، مانند «الکنایه» برای نامگذاری آن بهره جستهاند. حوزه معنایی حسن تعبیر در زبان عربی، امور جنسی، رخدادها و پدیدههای ناگوار همچون مرگ، بیماری است. رعایت ادب و شرم، کاستن از بار منفی تعابیر صریح و تلطیف آن، بدبینی و ترس، نزاکتمداری، تفنن و نوجویی و تکریم و بزرگداشت، مهمترین انگیزههای این رفتار زبانی را سامان میدهند. این نوشتار، به جایگاه مقوله «حسن تعبیر» در نقد ادبی، به بازشناسی این رفتار زبانی و انگیزههای کاربرد و شیوههای ساخت آن میپردازد و به فراخور مقام از دیدگاههای قدما نیز بهره خواهد جست.
«ابن عربي» و «مولوي»، دو عارف و شاعر هم عصردر قرن هفتم هجري ميباشند که اولي نماينده ديار غرب جهان اسلام و دومي دنباله موج تصوف شرق، به ويژه خراسان است. اهميت ابن عربي، در تدوين عرفان نظري اسلامي در دو اثر ماندگارش «فتوحات مکيه» و «فصوص الحکم» است و اهميت مولوي، به جهت بيان مفاهيم عرفاني به نظم در مهمترين اثر عرفاني در ادب فارسي، «مثنوي معنوي» است. در نوشته پيش رو کوشيدهايم با استناد به شواهدي از آثار مذکور، ديدگاه دو عارف را نسبت به زن مقايسه کرده و سپس، به واکاوي وجوه اشترک و يا افتراق ايشان در اين زمينه بپردازيم.