دکارت، فیلسوف شهیر فرانسوی که به قولی مؤسس فلسفه دوران جدید محسوب میشود در مهمترین آثار خود، یعنی«تأملات در فلسفه اولی» و نیز «اصول فلسفه» براهینی بر اثبات وجود خدا ارائه کرده است. مطالب کتاب تأملات، در زمان خود دکارت اعتراضات زیادی را برانگیخت که مجددا توسط وی پاسخ داده شد. یکی از براهین دکارت برای اثبات خدا استدلال از راه تصور خدا و کمال لایتناهی نهفته در این تصور است که به موجب قانون علیت باید مأخوذ از علتی دستکم معادل خود باشد و چون در جهان طبیعت چنین مرجعی برای ایجاد تصور کمال لایتناهی وجود ندارد پس باید یک خدای کامل نامتناهی منشأ پیدایش این تصور باشد. این مقاله به بخشی از اعتراضات یکی از معاصرین دکارت (پی یر گاسندی) در اینباره و سپس به بررسی تطبیقی آن با برهان ظاهرا مشابه آن در فلسفه و معارف اسلامی، مرسوم به برهان فطرت میپردازد.
«انوار جلیه در کشف اسرار حقیقت علویه»، اثر ملا عبدالله مدرس زنوزى، کتابى است در شرح حدیث حقیقت، از کمیل بن زیاد، معروف به حدیث علوى که به درخواست فتحعلى شاه قاجار تألیف شده است. کتاب در سال 1247ق و به زبان فارسى و به نثرى منشیانه و متکلف، نوشته شده و با تصحیح سید جلالالدین آشتیانى در انتشارات امیر کبیر به چاپ رسیده است. کتاب با دو مقدمه از مؤلف آغاز و مطالب که در عناوین متعدد و مختلفى، سامان یافته، شرحى است بر حدیثى که گویند کمیل بن زیاد نخعى پیرامون حقیقت از امیرالمؤمنین(ع)، با عنوان «ما الحقیقه» سؤال نموده است. آخوند حکیم ملا عبدالله زنوزی از اعاظم فیلسوفان اسلامی سدهی سیزدهم هجری است که سالیان متمادی در حوزههای علمیهی تبریز و کربلا و نجف و قم و اصفهان تحصیل کرده است و در علوم عصر خود از فقه و اصول و رجال و حدیث سرآمد اقران شده است. وی سالها در حوزهی اصفهان و سپس در عهد فتحعلی شاه قاجار در مدرسهی «خان مروی» تهران به تدریس حکمت اشتغال داشته و مستفیدان و تلامیذ مبرزی مانند فرزند برومند خودش، موسوم به «آقا علی حکیم» و ملقب به «حکیم مدرس»، شیخ اعظم «شیخ مرتضی انصاری»، «علامه میرزا ابوالقاسم طهرانی نوری» معروف به کلانتر، و «آخوند حکیم ملا حسن خویی» را تربیت کرده است. حکیم ملا عبدالله در حوزهی خان مروی علاوه بر تدریس «مبدأ و معاد» اثر ملاصدرا، «شوارق الالهام» و «شرح اشارات» خواجهی طوسی و «معالم الاصول» و «شرح لمعه»، بینش فلسفی خویش را که آن را مکتب و «طریقت زنوزیه» مینامیم از طریق تألیفات خود نظیر:«لمعات الهیه فی المعارف ربوبیه»، «انوار جلیه فی کشف حقایق اسرار علویه»، «منتخب خاقانی»، «رسالهی علیه» و جز آن بیان میفرموده است.
در فلسفه غرب با تفکر هگل تاریخ و فلسفه با هم نسبت مییابند و بل فلسفه، تاریخی و تاریخ، فلسفی دیده میشود و این پیوند مبارک بدون تفسیر تاریخ فلسفه برای هگل امکانپذیر نبوده است. لذا تفسیر هگل از تاریخ فلسفه جدید (مدرن ) امکان جمع تقابلهای تفکر جدید غربی را که از زمانه دکارت تا خود هگل حیات فرهنگی غرب را دچار شقاق و گسیختگی کرده بود، میسور ساخت. در مقاله حاضر، یکی از مهمترین فلاسفه دوره جدید، یعنی اسپینوزا از نظرگاه هگل با ابتناء بر متن درس ـ گفتارهای تاریخ فلسفه مورد بحث قرار گرفته است. در بخش اول مقاله مقدمه کلیات تفسیر هگل را پیش گشیدهایم . دربخش دوم نقد و نظر هگل در باب تعاریف کتاب اخلاق را آوردهایم. در بخش سوم نیز مسأله انکار جهان در فلسفه اسپینوزا، که در مقابل تفسیر الحادی فلسفه اوست، مورد بحث و فحص قرار گرفته است.