اینکه آدمی نیروهای فراحسی دارد، از گذشتههای دور در نزد نحلهها و ادیان گوناگون امری پذیرفته، اما راه رسیدن به این نیروها و دستیابی به آن عوالم نیز متعدد و متفرق بوده است. به طور کلی، صوفیه و به طور خاص لاهیجی، شارح گلشن راز، راهی کوتاه اما دشوار برای رسیدن به عالم فراحس پیشنهاد کردهاند که آن تصفیه باطن از غیرحق است؛ چون زمینه آماده شد، حقایق برای فرد کشف میشود. از میان متاخرین، گوستاو یونگ ـ که روانشناسی مسیحی است ـ نیز با مطالعه ضمیر خودآگاه و ناخودآگاه در انسان، کوشیده با زبان خود امکان رسیدن به این عرصه را برای روح و روان آدمی تشریح کند؛ پس از آن که سالک (فرد) به این جهان رسید، در آنجا مقام میکند و در ظاهر و باطن رفتارش (ظاهری ـ معنوی) تحولاتی رخ میدهد که صوفیه از آن با عنوان «کرامت» یاد میکنند. کرامت نزد عرفا به فنای فی اله ختم میشود، به گونهای که فرد در ظاهر و باطن خدایی میشود. موضوع این پژوهش راه رسیدن به این مرحله از نگاه عرفا و روانشناسان است.
ترجمه حاضر شرحی است از "احمد بشیردار "به زبان انگلیسی بر مثنوی "گلشن راز جدید "سروده "اقبال لاهوری "که همراه با مثنوی دیگری از او به نام "بندگینامه "در یک مجلد انتشار یافته است .اقبال در این مثنوی برخلاف "گلشن راز "سروده "شیخ محمود شبستری "در برابر تقدیر و سرنوشت بیترحم، به فلسفه رضا و تسلیم تن در نمیدهد، بلکه با طرح و دفاع از نظریه "خودی"، یعنی هسته مرکزی اراده پر قدرت انسان، نه تنها از جهان ماده و محسوسات به زوایای تاریک روح نمیخزد، بلکه فعالانه در جریان زمان غوطه میخورد تا مسیر آن را به سوی نیازهای بشری باز گرداند .مثنوی "بندگینامه "نیز تعبیری است از وضع جامعه مسلمانان که تحت انقیاد سیاسی و فرهنگی امپریالیسم غرب قرار گرفتهاند .اقبال در این مثنوی، زبانی گزنده دارد .
حاج میرزاحسن اصفهانی، ملقب به صفی علیشاه از مشهورترین مشایخ و بزرگان متصوفه در اواخر قرن سیزدهم و اوایل قرن چهاردهم هجری و از جمله فضلا و علما و بزرگان عرفاء سلسله نعمتاللهی بود. وی که شاعری توانا و عارفی مطلع بود، نخست از جمله مریدان منور علیشاه شیرازی، قطب سلسله نعمت اللهی محسوب میشد، اما پس از اینکه به نمایندگی از وی به تهران مهاجرت کرد و مدتی در این شهر اقامت نمود، خود رأساً ادعای قطبیت کرد و سلسله صفی علیشاهی را بنیان نهاد... سوگند خورده ایم بموی تو بارها تا بگذریم در غمت از اختیارها گفتم که دل بزلف تو گیرد مگر قرار زان بیخبر که داده بیاد او قرارها داند کسی که روزش از آنطره گشته شام بر عاشقان گذشته چسان روزگارها
میان ادیان الهی مشابهتهای بسیاری در عقاید مربوط به مبدأ روح، سرنوشت روح پس از مرگ، رستاخیز، داوری و بهشت و جهنم وجود دارد که این امر حاکی از ارتباط ادیان با یکدیگر است. هر چند این ارتباط؛ بویژه در ادیان توحیدی همچون یهود و اسلام بیشتر به چشم میخورد؛ اما بررسی مشابهات دو دین زرتشتی و یهودی نیز به دلیل ارتباط فرهنگی و سیاسی میان زرتشتیان و یهودیان پس از سقوط اورشلیم و اسارت یهودیان به دست بخت النصر و سپس فتح بابل توسط کوروش و آزادی یهودیان که زمینهساز نفوذ فرهنگ ایرانی و عقاید زرتشتی در اعتقادات یهود گشت، حائز اهمیت است. از جمله این مشابهات اعتقاد به ماهیت دوگانه روحانی و جسمانی انسان، پذیرفتن روز رستاخیز به عنوان امری مسلّم و مراتب بهشت و جهنم نزد پیروان این دینهاست. با مطالعه در اعتقادات ادیان به طور کلّی و در باب مباحث مربوط به آخرت شناسی و حیات روح پس از مرگ به صورت جزئی تر، چنان که موضوع این نوشتار است، میتوان به یکی بودن منبع تعالیم آنان که همانا وحی پروردگار است پی برد. اگرچه بعضی عقاید موجود در دو دین یهودی و زرتشتی در سه اثر عرفانی که در این جستار مورد بررسی قرار گرفتهاند، وجود ندارد، مانند وجود تناسخ و حلولگرایی در یهود که در برخی منابع؛ بویژه آثار کابالیستی بدان اشاره شده است، امّا شباهتهایی هم وجود دارد که به سبب اشتراک مبدأ وحی است و نمیتوان این مشابهات را انکار کرد.
سامانيان در قرن چهارم هجري حکومتي نسبتا مقتدر در حوالي ماوراءالنهر ايجاد کردند. شرايط مناسب اقليمي و اقتصاد پويا، امنيت و ثبات سياسي بستري مناسب براي اهالي منطقه فراهم كرد که در راه علم و فرهنگ و هنر گامهاي ارزشمندي بردارند. شهر بخارا پايتخت شکوهمند آل سامان بود که در آن دانشمندان و شاعران بزرگ پرورش يافتند. ابو عبداله رودکي، (پدر شعر فارسي و شاعر دربار سامانيان از تنعم و رفاه اقتصادي و جايگاه اجتماعي فوق العادهاي برخوردار بود. بر پايه اين رونق و غناي همه جانبه، ديوان اين ملک الشعراي دربار و ديگر شاعران هم عصرِ او حاوي درونمايههايي چون: عشق و عشقبازي، مدح ممدوح، مي و شادخواري گشت. داشتن روحيهاي شاد به دور از رذايل اخلاقي بيشك حاصل نداشتن دغدغههاي امــور معاش و آزادي در بيان فكــر وانديشه است. به ادعــاي اين مقاله، فراهمشدن رفاه اجتماعي مناسب با پشتوانهاي عظيم از ثروت و ثبات قدرت سياسي، عاملي بزرگ در ترويج شادي و شادمانهزيستن مردم در كنار هم بوده است. درعصر سامانيان زمينههاي اصلي اين رفاه فراهم شده بود ورودكي به عنوان يك شهروند برخوردار از اين مواهب، آثار و نمونههاي شادي حاصل از رفاه اجتماعي را در شعر خود منعكس ساخته است. بنابراين در اين مقاله برآنيم تا به کمک تحليل محتوا و به روش بسامدي، به اثبات مدعاي خود بپردازيم.