این مقاله به بررسی فضای معنایی فعل «شدن» در زبان فارسی میپردازد تا برخی ویژگیهای بنیادین شناخت زبانی بشر، همچون تحلیلپذیری و ترکیبپذیری را تحلیل کند. یکی از پربسامدترین افعال در زبان فارسی فعل «شدن» است که با توجه به نقشهای متفاوتی که در سطح جمله ایفاء میکند، شاید فعالترین فعل در این زبان باشد. با چشم اندازی درزمانی «شدن» با چهار کاربرد مجزا (فعل اصلی، فعل ربطی، فعل کمکی تکلیفی و جزء فعلی افعال مرکب) نقش مهمی در نظام فعلی زبان فارسی ایفاء میکند، ساخت مجهول در زبان فارسی یک فعل مرکب در نظر گرفته میشود که در آن عنصر فعلی «شدن» با مقولههای زبانی متفاوتی همچون اسم، صفت، صفت مفعولی و گروه حرف اضافهای ترکیب میشود. بررسی فضای معنایی فعل «شدن» نشان میدهد که انواع مختلف ساختهایی که دارای این «فعل» هستند شبکهای معنایی را شکل میدهند که در آن جزء فعلی «شدن» معنامند است؛ چنین برداشتی برخلاف مطالعاتی است که پیشتر در حوزه ساخت مجهول زبان فارسی انجام شده و در آنها ساخت مجهول عنصری صرفاً نحوی و فاقد معنا تلقی میشود. براساس فضای معنایی فعل «شدن»، ساخت مجهول در فارسی را ساختی تحلیلپذیر فرض میکنیم که در آن وقوع «شدن» به عنوان جزء فعلی ساخت مجهول اتفاقی نیست، بلکه حاصل گسترش معنایی سایر کاربردهای آن در نظام زبان است. بنابراین ارتباط کاربردهای متفاوت «شدن» شواهد بیشتری برای این ادعای دستور شناختی ارائه میدهد که ساخت مجهول بخشی از شبکه گستردهتر ساختهای نحوی مرتبط است، نه ساختی اشتقاقی از ساخت معلوم.
فعل «شدن» به عنوان يك فعل حائل در ساخت گروه عظيمي از افعال شركت دارد و مفاهيم كاربردي متفاوتي به خود ميگيرد كه از جمله آنها ميتوان به بيان تغيير حالت اشاره كرد. معادلهاي فعل «شدن»، در بيان تغيير حالت، توسط افعال و ساختارهاي گوناگوني در زبان فرانسه بيان ميشوند كه عدم استفاده صحيح از اين معادلها و كاربرد آنها با زمانهاي دستوري نا بجا ميتواند باعث بروز سوءتفاهم ميان دو قطب گفته پردازي شود. اين مسئله از بزرگترين مشكلات زبانآموزان ايراني است. در اين تحقيق ابتدا به بررسي تحقيقات انجام شده درباره دو فعل «شدن» و Devenir ميپردازيم، سپس معادلهاي فرانسه فعل «شدن» را معرفي ميكنيم، در ادامه، فعل Devenir در تقابل با ساير افعال تغيير حالت در فرانسه را مورد مطالعه قرار ميدهيم هدف اين تحقيق تعيين چگونگي توزيع فعل «شدن» در زبان فارسي و معادلهاي آن، از جمله فعل Devenir در زبان فرانسه است تا از اين طريق ابزار نظري لازم براي تشخيص موارد كاربرد اين افعال در دو زبان مهيا شود.
تحلیل ردهشناختی از یک ساخت نشان میدهد که زبان مورد مطالعه دارای چه ویژگیهایی از لحاظ دارابودن آن ساخت خاص، در مقایسه با سایر زبانهاست. یکی از موارد جالب توجه در زبانها نحوه بیان مجهول است. در تحلیلی که کینان (KEENAN 1985) ارائه داده است زبانها در بیان مجهول از دوالگوی کلی مجهول بینشان و مرکب برخوردارند. مجهول بینشان غالبا از یک فعل کمکی بهره میگیرد. در برخی از زبانها، مجهول بینشان غالبا از یک فعل کمکی بهره مخیگیرد. در برخی از زبانها، مجهول بینشان به صورت ساختواژی است که به صورت وند به فعل افزوده میشود. علاوه بر مجهول بینشان، برخی از زبانها دارای صورتهای دیگری از بیان مجهولاند. این پژوهش نشان میدهد که مجهول بینشان در زبان فارسی امروز با فعل کمکی شدن شکل میگیرد، ولی در عین حال، شیوههای دیگری در بیان مجهول وجود دارد که جالب توجه است. این پژوهش همچنین نشان میدهد زبان فارسی امروز، برخلاف فارسی باستان و میانه، فاقد مجهول ساختواژی است.
در زبانشناسی شناختی، وجود رابطه یک به یک بین عناصر جهان خارج و صورتهای زبانی زیر سوال میرود. زبانشناسان شناختی معتقدند که یک موقعیت واحد را میتوان به صورتهای مختلف در زبان بیان کرد و طرق مختلف شناسهگذاری (کدگذاری) یک موقعیت واحد، متضمن مفهوم سازیهای متفاوت است. از سوی دیگر، گاه یک صورت زبانی، مفهومسازیهای متفاوتی را شناسهگذاری میکند. واژه پیش در زبان فارسی، در کنار معانی متعدد مکانی خود، دارای دو معنای زمانی هم هست که به ظاهر با هم متضادند. «پیش» گاه دلالت بر قبل و گذشته دارد گاه به آینده ارجاع میدهد. این نوشتار در پی پاسخ به این پرسش است که چرا واژه «پیش» در حوزه معنایی زمان، دارای دو معنای کاملاً متضاد است. نگارندگان نشان میدهند که به کمک آموزههای معناشناسی شناختی و به طور خاص، به کمک «استعارههای مفهومی» و «طرحوارههای تصوری» پیشنهادی لیکاف میتوان این واقعیت زبانی را بهدرستی تبیین کرد.
منظور از جانداري پديدهاي است برون زباني كه بر اساس پردازش شناختي از جهان خارج در الگوها و ساختهاي زباني متبلور ميشود. در واقع، پيدايش چنين الگوهايي در ساخت زبان انعكاس طي شدن يك فرآيند شناختي و ذهني است كه در آن عامل ذي روح بودن، به عنوان يك مولفه، در روند پردازش دخالت دارد. مولفه مورد نظر، در اولين برش، موجودات را در پيوستاري قرار ميدهد كه يك سوي آن جاندار بودن و سوي ديگر آن بي جان بودن است. در برخي از زبانها، پيوستار جانداري با پيش انگاره هاي فلسفي و هستيشناختي ديگر در هم ميآميزد و در بين موجودات جاندار نيز مرتبهاي در نظر گرفته ميشود و حيوانات، به لحاظ دارابودن مختصه جانداري بين انسان و اشيا قرار ميگيرد (انسان > حيوانات > اشيا). تبعات اين نوع مرتبهبندي در واقع هماني است كه به صورت دستوري شده در قالب كدگذاري زبانها خود را نشان ميدهد؛ براي مثال، در برخي از زبانها، براي حالت نشاني P (patient) و (agent) A در ساخت متعددي، مولفه جانداري دخالت دارد ـ به شكلي كه نشانه حالت مفعولي براي اسامي جاندارتر در مقايسه با اسامي كم جانتر متفاوت است. در هر حال، براي رسيدن به تحليلي روشن از پديده جانداري، بايستي عوامل و مولفههاي متعامل با آن را نيز مد نظر داشت.