متون ادب فارسی به سبب برخورداری از تنوع وگستردگی فراوان از دیرباز توجه منتقدان را به خود معطوف داشته است. در این میان، سوانح احمد غزّالی از دو جهت، یکی به دلیل نظریهپردازیهای معرفتشناسانه و دیگر نوع نگاه مؤلف به توصیف پدیدارهایی چون عشق، عاشق و معشوق، از وجهه معرفتی بالایی برخوردار است؛ پژوهش حاضر روش نقد پدیدارشناختی را با توجه به یکی از دغدغههای اصلی خود که رسیدن به «التفات» و «طلبگاهی» منحصراً عرفانی و نیز ارائۀ پاسخی برای چگونگی ارتباط میان آگاهی با مسئله فناست، در تحلیل رخدادهای معرفتی سوانح به کار گرفته است. روش انتقادی این مقاله، پدیدارشناسی استعلایی است تا با اتکا به تحلیل آن، از کیفیّت ظهور رخداد آگاهی و «من استعلایی»، موضوع را به تعبیر سوانح از «طلبگاه» عرفان قرن ششم ارزیابی، و اهمیت انتخاب عشق را در ایجاد و تکوین فرایند آگاهی بیان کند. دستاورد عملی این مقاله، معرفی عینی یک الگوی کاربردی به منظور بررسی فرایند معرفتشناسی در حوزه ادبیات عرفانی است.
به علت حاکمیت پندار بر ذهن، اتاق وجود من، یعنی ذهن من تاریک است. اکنون از درون این اتاق تاریک به ده ها و صدها موضوع اجتماعی یا هر موضوع دیگر نگاه می کنم و نتیجتا همه آنها را تاریک می بینم. حال کار مفید این نیست که تو آن ده یا صد موضوع و مورد را برای من روشن کنی، کار مفید این است که کمک کنی به روشن شدن اتاق تاریک ذهنم. وقتی این اتاق روشن شد خود من می توانم از یک موضع روشن آن صد مورد و بیشتر از آن را روشن ببینم.
کتاب «غنچۀ باز در شرح گلشن راز» تألیف جلال الدین علی میر ابوالفضل عنقا، عارف سلسله اویسی در قرن سیزدهم هجری شمسی است. کتاب غنچۀ باز، شرح مثنوی «گلشن راز» با موضوعیت عشق و عرفان اسلامی است. این کتاب در قالب شعری مستزاد است. این مستزاد عرفانی، با اضافه کردن واژگان بر پایان هر مصراع مثنوی «گلشن راز» نگارش شده است و در واقع قالب مثنوی گلشن راز را به قالب مستزاد تغییر داده است.
یکی از مراحل تکوین علم زبانشناسی مرحله گفتمان است که بر مبنای آن، زبانشناسان جایگاه ویژهای برای گفتهپرداز در نظر میگیرند. در این چارچوب جدید زبانی، شاخصهای فردی دخیل در تولید آثار زبانی، بهعنوان عناصری مهم و تعیینکننده به حوزه مطالعات زبان راه مییابند. البته این مبحث در تاریخ بلاغت اسلامی، موضوعی دامنهدار است که از کشاکش میان دو علم نحو و معانی برمیخیزد. علمای نحو به سیاق داخلی و مقالی کلام و مطابقت ترکیب اجزای آن با اصول دستوری توجه کردهاند، در حالیکه علمای بلاغت، خواص و اغراض نهفته در این ترکیبات را با مطابقت دادن آن با زمینه و سیاق بیرونی کلام (مقام) بازکاویدند. در این بین، عدهای نیز توانستند مقال و مقام را (توأمان) مورد توجه قرار دهند و ضمن رعایت اصول و قوانین نحوی، از آن در اندازهگیری میزان عدول از اصل ترکیب اجزای کلام و تبیین معانی و اغراض ثانوی جملات بهره گیرند. در این مقاله قصد داریم با تبیین و تحلیل پارهای از عناصر زمینهگرای حاضر در گفتمان نینامه، از جمله ضمایر شخصی، اشاره و عناصر زمانی و با طرح مسئله قبض و بسط کلامی، نخست جایگاه و اهمیت گفتهپرداز را در این منظومه نشان دهیم و سپس از طریق همین مؤلفهها، نیت گوینده را در سازمان دادن به سازکارهای خوانندگان شفافتر کنیم. اساساً پرسش اصلی تحقیق این است که آیا میتوان با کمک عناصر زمینهگرا از سطح جمله فاصله گرفت تا از دورنمایی کاملتر از جمله به اغراض ثانویه متن نظر انداخت و سرانجام، از آن برای سنجش مطابقت مقال و مقام یاری گرفت؟
هر چند تاکنون جريان عرفان اسلامي، متناسب با هر عصر و روزگاري به اشکال گوناگوني، چه به لحاظ سبکشناختي و چه از جهت ادوار تاريخي، رويدادها، آثار، پيشگامان و بنيانگذاران سرشناس فرقههاي عرفاني تقسيم شده است، شايد تقسيم آن به دو سنت اول و دوم که يکي از آغاز تا سده هفتم هجري و ديگري از سده هفتم با ظهور ابن عربي تا دوران حاضر را در برميگيرد، از شمول بيشتري برخوردار باشد. هدف از بررسي موضوع عشق در دو سنت عرفاني، شناخت چگونگي تعامل قوه نظري و عملي در دو سنت عرفاني مذکور و تبيين اين واقعيت است که چگونه مباني فکري سنت دوم که مراد از آن مکتب مبتني بر وحدت وجود ابن عربي است، توانست با تبيين و تشريح اصولي شالودههاي علمي و نظري خود، قوه عملي را نيز تحکيم و تعميق بخشد. براي روشنترشدن اين موضوع، «عشق» را که هم از مضامين پرکاربرد و هم از کليدواژههاي اين دو سنت به شمار ميآيد، از خلال دو اثر منتخب، يعني عبهرالعاشقين روزبهان بقلي و فصوص الحکم شيخ اکبر برگزيدهايم تا با مطالعه ديدگاههاي هر يک در خصوص عشق، نتايج و بازخوردهايي را که با تکيه بر اين مباني در اين هر دو سنت حاصل آمده است، بررسي کنيم.