در ادبیات معاصر ایران و عرب در شاخه شعر غنایی، فریدون مشیری و نزار قبانی دو شاعر مطرح و نام آشنا به شمار میروند. عشق،کهنترین و در عین حال، پیچیدهترین مضمون ادبیات غنایی، در شعر این دو شاعر نمودی عینی دارد. نزار قبانی، شاعر زن و شراب، نگاه سنتی و مدرن را در مورد زن و عشق با هم تلفیق کرده و تصویری جدید از معشوقه ارایه داده است، تصویری که هدف غایی آن تلطیف نگاه مردسالار جامعه عرب نسبت به زن است. زبان شعر او نیز بسیار لطیف و عام فهم است، به گونهای که جامعه در شکلهای مختلف به خوبی با آن ارتباط برقرار کرده است. در شعر مشیری اگر چه زن و معشوق به اندازه شعر نزار قبانی حضور و نمود ندارد، اما آمیزش نگاه سنتی و مدرن به خوبی نمایان است. مشیری از یک سو پایبند به جریان شعر غنایی سنتی است. بر این اساس، در شعر او معشوق هنوز تیپیک و کلیشهای است و حتی بردن نام وی تابو به شمار میرود. از سوی دیگر، شخصیت زن به فراتر از مرزهای تن ارتقا یافته است. زبان سهل ممتنعِ مشیری از دیگر مواردی است که باعث شباهت ویژگیهای شعر وی با نزار قبانی میگردد. این مقاله میکوشد مضامین عاشقانه را در دو اشعار شاعر تغزلی معاصر مورد مطالعه قرار دهد و ویژگیهای عشق و معشوق را در آثار آنها مقایسه کند.
کسانی که در ادب فارسی از روی صدق و تانی و نه از سر هوی و تمنی، تاملی مستمر و بی وقفه به منظور کشف اصول و موازین حاکم بر ادب و فرهنگ ایران داشته اند، نیک می دانند که از جمله مظاهر توانایی شگفت آور سخن سرایان بزرگ و افسونگر فارسی زبان، آنست که با قدرت استفاده از قانون تجرید و تعمیم ذهن خلاق و آفرینشگر خویش، بخوبی توانسته اند با رویت مناظر در صحنه حیات و اندیشه در کار روزگار و ژرفکاوی در پدیده های گیتی و ترکیب آن ها با یادها و خاطره ها و خوانده ها و شنیده ها و در یک کلام دانسته ها آمیزه ای از عبرت و حکمت پرداخته و با عرضه دستاوردهای تامل و تجربه در قالب سخنان منظوم و منثور خوانندگان آثار خویش را از چشمه سار زلال ذوق سلیم خود سیراب ساخته و قریحه جمال پرست آن ها را نوازش داده، آدمیان را از زادگان طبع جویای کمال خویش برخوردار و کامیاب گردانند...
کتاب «غنچۀ باز در شرح گلشن راز» تألیف جلال الدین علی میر ابوالفضل عنقا، عارف سلسله اویسی در قرن سیزدهم هجری شمسی است. کتاب غنچۀ باز، شرح مثنوی «گلشن راز» با موضوعیت عشق و عرفان اسلامی است. این کتاب در قالب شعری مستزاد است. این مستزاد عرفانی، با اضافه کردن واژگان بر پایان هر مصراع مثنوی «گلشن راز» نگارش شده است و در واقع قالب مثنوی گلشن راز را به قالب مستزاد تغییر داده است.
کلیله و دمنه به دلیل ویژگیهای منحصر به فرد داستانی و تعلیمی، نه فقط در ادبیات ایران، بلکه در تاریخ ادبیات جهان از شهرت و اعتبار خاصی برخوردار است. این کتاب برایند تبادلات فرهنگی میان تمدنهای بزرگ شرق (هند، ایران و اسلام) است. درونمایه اصلی کلیله و دمنه اغلب مفاهیم اخلاقی و سیاسی است. این مفاهیم در لایههای مختلف (روساخت و زیرساخت) به هم پیوند خورده و اثری پدید آورده است که به سختی میتوان در آن حد و مرز اخلاق و سیاست را از یکدیگر بازشناخت. با این حال، تأمل و بازنگری در محتوای کلیله و دمنه نشان میدهد برخلاف تصور اولیه، جدال تاریخی اخلاق و سیاست در بخشهای مختلف این اثر جریان دارد. با تقسیمبندی کتاب به دو لایه روساخت و زیرساخت میتوان این جدال را آشکارتر کرد. تعمد نویسنده/ نویسندگان کلیله و دمنه به لزوم تلسط اخلاق بر سیاست باعث شده است هر داستانی به نتایج اخلاقی خاصی منجر شود؛ اما در خلال داستان و به ویژه زیرساخت، شخصیتهایی مشاهده میشوند که همچون ماکیاولی به اخلاقزدایی از سیاست اعتقاد دارند. به همین دلیل، شباهتهای زیادی میان اندیشههای ماکیاولی و درونمایه برخی داستانها و شخصیتهای کلیله و دمنه دیده میشود. این مقاله میکوشد به نقد اخلاقگرایی کلیله و دمنه و همچنین چالش و تضاد میان نظریههای اخلاق ـ که اغلب در روساخت جای دارند ـ با رفتارها و کنشهای فردی و سیاسی ـ زیرساخت ـ بپردازد و در حد امکان علل و نتایج چالشهای اخلاقی متن را بررسی کند.
هزارویکشب با نثری آمیخته به نظم اثری روایی در حوزه ادبیات داستانی است. با وجود آن که بار عمده روایتگری در این اثر برعهده نثر است، تلفیق نظم و نثر در ساختار روایی این اثر به نش و جایگاه شعر در حکایتهای این مجموعه اهمیتی ویژه میبخشد. تأمل در کارکردهای لفظی و معنوی شعر در روایت منثور هزارویکشب، راهگشای فهم ساختار کلی روایت و شیوههای روایتگری در این اثر و آثار مشابه آن است. برخلاف تصور عموم که شعر را ـ همانند مضمون سرگرمکننده حکایت هزارویکشب ـ اسباب تفنن و فراغت خاطر میپندارند و به سبب نقش عمدهاش در توصیف، آن را قابل حذف میدانند؛ در حکایتهای این مجموعه، شعر نه تنها از عهده توصیف بر میآید و با تزیین عبارت و لفظ، روایت را دلپذیر میسازد، بلکه در پیوندی منسجم با نثر خط سیر روایی حکایت را تحرک میبخشد و با استفاده از شگردهایی مانند: فضاسازی، گرهگشایی و ایجاد تغییر در روند ماجرا، حوادث داستانی را به پیش میبرد. نگارندگان در این مقاله، در پی بررسی کارکردهای لفظی و معنوی شعر در هزارویکشب، با دقت در کیفیت ارتباط شعر و نثر در روایت و نقش شعر در شکلگیری حکایتهای این مجموعه به بررسی کاربرد و جایگاه شعر در سیر روایی حکایت پرداختهاند. یافتههای پژوهش نشان میدهد که شعر در 41 درصد از حکایتهای هزارویکشب، نقشی فعال دارد و حوادث داستانی را به پیش میبرد و در 59 درصد از حکایتها، در خط سیر روایی داستان نقشی ندارد و صرفاً جهت آرایش و زینت کلام به کار رفته است.