با پایان یافتن عصر عدالت شاعرانه در آثار ادبی، شاهد مرگ شخصیتهای ساده نیکسرشت یا بدذات در این آثار هستیم. به دنبال چنین تحولی، شخصیتهایی دووجهی با پیچیدگیهای ذهنی و روانی پا به عرصه رمانهای مدرن میگذارند؛ شخصیتهایی که جنبه علنی و خصوصی آنها متفاوت از و گاه درتضاد با یکدیگر است، تضادهایی که ممکن است منشئی بسیاری از وقایع متناقض رمان شود و نه تنها فهم رمان را دشوار سازد بلکه خواننده را در شناخت هویت حقیقی شخصیت، ناکام گذارد. رماننویسان از این ویژگی دووجهیبودن شخصیت به دلیل مطابقت با رمانهای مدرن بسیار استفاده کردهاند. نویسنده پیکرِ فرهاد نیز این شیوه شخصیتپردازی را در رمان خود برای نشاندادن جلوههای مثبت و منفی وجودی شخصیتها به کار میگیرد. او گاهی با شخصیت اظهار همدردی میکند و مواقعی نسبت به او احساس انزجار و نفرت میکند. علت این دیدگاه و واکنش متغیر این است که شخصیت در قالبهای متفاوت و گاه با منشهایی متضاد در رویدادهای رمان ظهور میکند؛ و این همان است که پردازش شخصیت دووجهی نامیده میشود. در جُستار حاضر، این شیوه شخصیتپردازی در پیکر فرهاد بررسی و در نهایت نتیجه گرفته شده است که در رمان پیکرِ فرهاد، شخصیتها مرز مشخصی ندارند و در حقیقت همه شخصیتها جلوههای متعدّد وجود یک نفر هستند. این شگرد در رمان پیکرِ فرهاد، برای نشاندادن دو جنبه لکاتهای و اثیری زن به کار گرفته شده است.
این کتاب تنها یک نقد جزمی درباره آثار معروفی نیست، بلکه این کتاب بحثی است جامع در معرفی یکی از سبکهای ادبیات معاصر جهان که در میان قشر کتابخوان ایرانی ناشناخته مانده است. اما از طرفی بدون معرفی این سبک هم نمیشد چگونگی و با لایههای سمبولیک (رمزی) آثار معروفی که با محتوای ضداسلامی و ضدملی و ضدمردمی تصنیف شدهاند، روشن و آشکار نمود. آثار معروفی بدانجهت در این کتاب گنجانده شدهاند که نمونه ایرانی این سبک به شمار میروند.
رمان مدرن، رمان روانکاوانه است و ناگزیر رنگ باید در آن حضوری چشمگیر داشته باشد؛ کما اینکه «سمفونی مردگان» به عنوان نمونهای از این نوع ادبی، یک تابلوی رنگین است و کلیه شخصیتها رنگآمیزی شدهاند. این کتاب نقد و بررسی رمان «سمفونی مردگان» است که از آثار عباس معروفی میباشد.
بیگمان، هر نویسندهای با شگرد روایی و دستور زبان خاص خود داستانی با شکل جدید پدید میآورد. در این راه گاه از الگوهای روایی کلاسیک، مدرن و پسامدرن استفاده میکند و گاه نیز با هنجارشکنی، شیوه نوینی را در دنیای داستان ایجاد میکند. عباس معروفی با شگرد روایی خاص خود و پیروی از الگوی روایی مدرنی، رمان پیکر فرهاد را نوشته و برخی از مؤلفههای پستمدرنیسم را در داستانش مورد توجه قرار داده است؛ به گونهای که این مؤلفهها داستان او را به دنیای رمانهای پستمدرن نزدیک میکند. پیکر فرهاد رمانی است که از هر گوشه آن صدای متنی به گوش میرسد و در بطن هر ماجرایی شخصیتی تاریخی به چشم میخورد. نویسنده با چنین تمهیدی بسیاری از سخنان خود را در میان سطور داستان میگنجاند و آشکارا احساس خود را به شخصیتهای تاریخی داستانش نشان میدهد. او در بحث بینامتنیت، آنجا که آگاهانهاین مولفه را به کار میگیرد، بیشتر به آثار شاعران و نویسندگان دلخواهش نظر دارد. فروغ فرخزاد، احمد شاملو و صادق هدایت و بیش از همه آثار نظامی مورد توجه معروفی هستند. علاوه بر این دو مؤلفه، او اصل عدم قطعیت را ـ که مهمترین ویژگی پسامدرن است ـ در داستان مبنا قرار میدهد. در واقع، اساس پیکر فرهاد بر رؤیا، ابهام و تردید است. هیچ چیز در این داستان قطعی نیست. همه حوادث در فضایی خوابزده و رویاگونه میگذرد و روای داستان روایتگر حوادثی است که هنوز رخ نداده است.