نقد فرمالیستی به رویکردی از نقد اطلاق میشود که بین سالهای 1915 تا 1930 در روسیه جریان یافت. این حوزه نقد ادبی، ادبیات را از دیدگاه زبان شناسی بررسی میکند و اثر ادبی را یک مساله صرفا زبانی میداند و فرم و شکل اثر را مبنای تحلیل زیباییشناسی و راه رسیدن به معنای نهفته در اثر ادبی در نظر میگیرد؛ در حقیقت شکل اثر ادبی را آفریننده معنا و مفهوم تلقی میکند. از جمله نظریهپردازان این رهیافت ادبی میتوان از «رومن یاکوبسن»، «بوریس آخنبام» و «ویکتور شکلوفسکی» نام برد که از اعضای انجمن زبان شناسی در آن دوران بودند. در این جستار سعی بر آن است که سه غزل از سنایی بر پایه این رهیافت و با تاکید بر دیدگاههای «موریس گرامون» و «رومن یاکوبسن» بررسی شود و نشان داده شود که میتوان به جنبههایی از معانی نهفته در یک اثر ادبی، جدا از ساختارهای جامعه نویسنده و همچنین مسائل تاریخی و حتی روانشناسی شخصیت او دست یافت.
پیدایش، رشد، اعتلا و زوال جنبش های سیاسی و اجتماعی معاصر ایران در کنار تحولات و رخدادهای متعدد سیاسی، فرهنگی و اجتماعی، جابجایی قدرت ها و نخبگان حکومتی و تغییرات گسترده در عرصه اجتماعی و سیاسی تاریخ معاصر ایران، به دلیل اهمیت و تأثیرات شگرف و متنوع آن، سبب گشته است تا از سوی پژوهشگران، مورخان و تحلیل گران حوادث اجتماعی و نخبگان سیاسی مورد تجزیه و تحلیل و نقادی و تقریر و تبیین قرار گیرد. تنوع و کثرت نگاه ها و اختلافات در نگاشته های تاریخی این دوره باعث پیچیدگی و سختی فهم و درک درست محققان و اندیشه گران این عرصه در تشخیص سره از ناسره و کشف درست حقایق تاریخی گردیده است. تاريخ نگاري و نوع نگاه مورخان به پديده هاي تاريخي از منظر ملي گرايي و شرح و بسط اين رويدادها و حوادث گذشته و حال بر آن اساس، مقوله اي است که در کنار ساير رويکردهاي اين جريان از جمله نمودهاي ادبي، جلوه ويژه و متفاوتي از نوع رسمي و مرسوم خود در جامعه ايراني داشته است. بررسي تاثيرات اين جريان فکري و فرهنگي در حوزه فرهنگ، خاصه تاثيراتي که تاريخ نگاري و تاريخ نگاران از آن گرفتند و تبعات و پيامدهاي آن در ساير بخش هاي اين حوزه، در تاريخ معاصر ايران، موضوع دامنه دار و چالش برانگيزي بوده که کم تر به حد کفايت مورد پژوهش و توجه محققان واقع شده است. پژوهش حاضر به بررسي ويژگي هاي اين جريان در تاريخ نگاري معاصر ايران مي پردازد و تاثيرات و تاثرات حاصل از رويکرد متفاوت اين تاريخ نگاري و مورخان و مولفان آن را از حيث شيوه هاي متفاوت نگرشي و نگارشي پي مي گيرد.
برای من شاهنامه به رودی عظیم مانند است که در عین زیبایی و قدرت، آراسته و کامل است و در مسیر طولانی خود تا دریا در هر جایی و در هر چشمی و برای هر گوشی جلوه و جمال و زمزمه ای خاص دارد و برای اندیشمندان، ساختار پیروزی و شکست، امید و نومیدی، زادنها و مردنها، در آن بسیار پرمعنا و تفکرانگیز است، این کتاب شناسنامۀ زندگی پرتلاطم و سرشار از گیر و دار ملت سلحشور ایران است که هرگز نام را به ننگ نفروخته است و پیوسته جان را به پای نام نیک خویش باخته است و فردوسی، استاد بزرگ ادب پارسی و پیر پارسای این سرزمین ایزدی، با بیان جادویی و افسون ساز خود، این روحیات و توانمندی های ملی مردم ما را چنان زنده و پویا و گویا به تماشا گذاشته است که انسان خود را شاهد زندۀ همۀ وقایع می یابد و ... در این فرهنگ تمامی واژهها و نام های شاهنامه بر پایه سرشت و نهاد زبان فارسی به ترتیب الفبا گردآمده است. برای هر اسم معنی و کارکرد آن در شاهنامه به همراه ابیات مرتبط آن تشریح گردیده است. پولاد = از سرداران ایران در روزگار کیقباد پیروز = از فرزندان کاوه ی آهنگر تاجبخش = رستم تاجور = ایرج تهمورس = پسر هوشنگ ، سومین پادشاه نخستین سلسله ی جهان تهمینه = دختر شاه سمنگان و مادر سهراب پسر رستم جاماسپ = وزیر و حکیم و رایزن گشتاسپ و داماد زرتشت جانفروز = از سرداران بهرام چوبینه در جنگ او با خسرو پرویز جریره = همسر سیاوش و مادر فرود و...
ناصرخسرو اصیل ترین شخصیت ادبی قرن پنجم هجری است. او به گفته خودش تا حدود چهل و سه سالگی دبیر پیشه و متصرف در اموال و اعمال سلطانی بوده و زندگی توأم با عیش و رفاهی داشته است. در این هنگام در افکارش تغییری حاصل میشود و تصمیم به سفر حج میگیرد، و سفر هفت سالهای را به سوی دیار مغرب میآغازد، که در اثنای آن چهار بار حج میگذارد و ایران و ارمنستان و شام و مصر و تونس و سودان و جزیره العرب را سیاحت میکند. او هنگام اقامت در مصر یا خود قبل از عزیمت، به فاطمیان میگرود و در آنجا با لقب حجت جزیره خراسان مأمور ارشاد مردم به آیین اسماعیلی میشود. در بازگشت به بلخ، به تبلیغ و ارشاد مردم میپردازد. پس از مدتی دشمنانش او را تکفیر میکنند و درصدد قتلش برمیآیند و او ناگزیر پنهان میگردد، و سرانجام به طبرستان میگریزد و پس از چندی به قلعۀ یمگان در بدخشان میرود و تا پایان عمر در آنجا مقیم میشود. این سرنوشت دردناک مردی است که در زمانه خود به عنوان وجدان بیدار جامعه فریادگر بیعدالتیها و ستمهای موجود بوده است. ناصرخسرو شعر تعلیمی فارسی را به مرتبه بسیار بلندی رساند، و این امر خصوصاً در قصیدهسرایی دارای اهمیت خاصی است، زیرا قالب قصیده در دوره این شاعر، عاری از حقیقت بود، و آنچه در آن مطرح میشد مشتی الفاظ بیروح و القاب و توصیفهای دروغین و غیر واقع بوده است. او با طرح انتقاد سیاسی در شعر و خصوصاً در قالب قصیده، و بیان حکمت و اندرز اخلاقی و مباحث دینی، که از جمله اموری بود که در زمانه شاعر مهجور مانده بود، انقلابی در قصیدهسرایی ایجاد کرد. شعر نصرخسرو در واقع، به صورت یک بیانیه سیاسی و اعتقادی است، و مضمونهای شعری او بدین لحاظ از جنس «مدح و هجو و هزل و غزل نیست، حکمت و تحقیق است. با شعر دیگران تفاوت دارد؛ در آن نه زن و عشق را میستاید نه شراب و عیش نهان را وصف میکند. نه امیر فرمایه ستمگر را به «زهد عمار و بوذر» میستاید نه جهان زندگی را به زیبایی و شیرینی وصف میکند».
در این مقاله سعی گردیده تا چهره مرحوم دهخدا به عنوان پیشرو در نوآوری شعر نموده شود. برخی از محققان شعر و ادب معاصر درباره پیشروان نوآوری شعر معاصر نظراتی اظهار داشتهاند که شاید صحت و درستی آن مورد تردید باشد. به نظر نگارنده نخستین کسی که نمونهای از شعر نو را ارائه کرد، مرحوم علامه دهخداست، که شعر او به لحاظ قالب، وزن، زبان، موضوع و نگاه شاعرانه، شعری است جدید که بعد از انتشارش تعدادی از شاعران معاصر برخی از عناصر شعرش را تقلید و اقتباس کردهاند.