نقشگرایی مبتنی است بر تبیین نقش زبان به مثابه پدیدهای بینافردی و اجتماعی. یکی از آموزههای این مکتب این است که هیچ دو صورت زبانیای دقیقاً عین هم نیستند. این آموزه در گذشته ادبی اسلام و در آرای عبدالقاهر جرجانی هم سابقه داشته است. در مقاله حاضر، ابتدا به توضیح مفهوم ساخت اطلاع پرداختهایم و پس از آن درباره فرایند مبتداسازی سخن گفتهایم. بیشترین تکیه ما بر آرای لمبرکت بوده است. در بخش دوم مقاله، آرای عبدالقاهر جرجانی در باب نظم، معنی، نحو و تقدیم و تأخیر بیان شده است و مولف سعی کرده نشان دهد نظریات او تا چه حد به آرای نقشگرایان نزدیک است.
مطالعات مربوط به ساخت اطلاع و نحوه توزیع اطلاع در جمله، به آثار زبانشناسان مکتب پراگ در دهه 1920 باز میگردد. در دهههای اخیر موضوع در کانون توجه زبانشناسان نقشگرایی چون پرینس، گیون، هالیدی، والدووی و لمبرکت قرار گرفته است. پرسش این است که چرا سخنگویان زبانها برای بیان مفهومی واحد در موقعیتهای ارتباطی مختلف، ساختارهای دستوری متفاوتی را به کار میگیرند؟ لمبرکت (1994) سعی دارد به توصیف رابطه میان ساخت جملات و بافتهای زبانی و فرازبانی بپردازد که این جملات در آن به کار میروند. او معتقد است که ساخت جمله فرضهای گوینده را از وضعیت دانش و آگاهی مخاطب نسبت به موقعیت ارتباطی مفروض منعکس میکند. رابطه میان فرضهای گونیده و ساخت صوری جملات از طریق قواعد دستوری در بخشی به نام ساخت اطلاع کنترل میشود. این بخش از مقولههای مستقلی نظیر پیشانگاره، تصریح، تشخیصپذیری، فعالسازی و روابط کاربردشناختی مبتدا/ کانون تشکیل شده است که در تعامل با یکدیگرند. وی بر این عقیده است که هرکدام از این مقوله مستقیماً با ویژگیهای ساختاری جملات ارتباط دارد. در این مقاله هدف آن است که ضمن معرفی هر یک از این مقولهها، به توصیف چگونگی بازنمایی نحوی، آوایی و ساختوازی آنها در زبان فارسی پرداخته شود.