اشتقاق فرايندي است كه طي آن افزودن يک وند اشتقاقي منجر به توليد واژهاي جديد ميشود. اين فرايند براي ساليان متمادي مورد توجه زبان شناسان قرار داشته و بيشتر به عنوان فرايندي صرفي يا صرفي ـ نحوي از آن ياد شده است. هنگام مطالعه فرايند اشتقاق، بررسي ميزان زايايي يک وند اشتقاقي (تعداد واژگان جديد توليد شده توسط آن وند) اهميت فراواني دارد. فرضيه اين مقاله اين است که ساخت هجا و عوامل واجي، در ميزان زايايي يک وند تاثير دارند. به بررسي رابطه ساخت هجايي با ميزان زايايي وندهاي اشتقاقي فعل افزاي زبان فارسي پرداختهايم. در زبان فارسي از مجموع بيست پسوند اشتقاقي فعل افزا، هفت پسوند بسيار زايا وجود دارد كه همگي با يک واكه آغاز ميشوند؛ از اين رو ميتوان نتيجه گرفت كه وجود يک واكه در آغاز ساختمان هجايي يک وند عامل زايايي آن در زبان فارسي به شمار ميرود، هر چند عوامل ساختواژي نيز در انتخاب آن دخيل هستند. مطالعه هسته هجاها در اين قبيل پسوندها نيز نشان ميدهد كه دو واكه پيشينe وa پربسامدترين واكههاي قرار گرفته در جايگاه هسته اين پسوندهاي اشتقاقي هستند؛ به عبارت ديگر، ساخت هجا و واج آرايي يک پسوند نقش موثري در ميزان زايايي آن ايفا ميكند. نتايج و آمار به دست آمده نشان ميدهد كه رابطه نزديكي بين ساخت هجايي يک وند و ميزان زايايي آن وجود دارد.
کتاب حاضر به مناسبت ششمین سال تاسیس صدای آمریکا به زبان فارسی این مجموعه خواندنی را که متضمن گفتارهایی از برنامه های متنوع صدای آمریکاست به عنوان ارمغان نوروزی به شنوندگان صدای آمریکا تقدیم کرده است
یکی از وجوه اهمیت زبان و ادب فارسی در شبه قاره پیوستگی عمیق زبان های ملی و محلی این منطقه با زبان فارسی است. تاثیرات عمیقی که زبان فارسی هم در زمینه واژه ها و اصطلاحات و هم در زمینه قواعد و دستور زبان بر زبان های رایج این منطقه داشته است، مورد تاکید و اذعان اهل فضل و ادب پاکستانی و سایر محققان بوده که در کتاب ها، سخنرانی ها و .... بدان پرداخته اند. این پیوستگی بویژه در ادبیات منظوم بیش از ادبیات منثور به چشم می خورد و به عنوان نمونه بافت و ترکیب شعر اردو و اصطلاحات و قواعد آن به روشنی میزان این تاثیرپذیری را نشان می دهد. بنابراین منابع و مآخذی که بتواند این رابطه و پیوند عمیق را نه فقط برای فارسی گویان و فارسی سرایان این خطه، بلکه برای اردو سرایان نیز روشن تر و معنی دارتر سازد، ضروری می نماید. چه بسا شاعر و نویسنده ای که اصطلاحی را شنیده است ولی معنی دقیق و کاربرد صحیح آن را در شعر و نثر نمی داند و به متون اصلی و مفصل هم یا دسترسی ندارد و یا از چنان تبحر و تسلطی در زبان فارسی برخوردار نیست که به راحتی بتواند از آنها معنی و کاربرد اصطلاح مورد نظر را دریابد...
هدف از نگارش اين مقاله، بررسي زبان شناختي استعاره جهتي در قرآن با توجه به رويكرد نظريه معاصر استعاره است. اهميت اين تحقيق در اينجاست كه استعاره بخش مهمي از ارتباطهاي گفتاري و كلامي را تشكيل ميدهد و آن قدر طبيعي وارد زندگي ما ميشود كه ممكن است در عمل جلب توجه نکند. استعاره در زبان دين نيز كمتر از ساير صورتهاي زباني نيست. در استعارههاي جهتي، نظامي کلي از مفاهيم با توجه به مفاهيمي از نظامي ديگر سازمانبندي ميشود. استعارههاي جهتي، مفاهيم را با اعطاي صورت مکاني در جهات متقابل به يکديگر مرتبط ميکنند. اين جهتهاي مکاني، قراردادي يا دلبخواهي نيستند؛ بلکه بر مبناي تجربههاي فيزيکي و فرهنگي انسانها شکل ميگيرند. وظيفه اين نوع استعارهها بيش از هر چيز، برقراري انسجام در نظام مفهومي ماست. تقابلهاي «بالا يا پايين، جلو يا پشت، راست يا چپ، مرکزي يا حاشيهاي، درون يا بيرون» همه از اين دست است. اين جهتهاي فضايي يا مکاني با تصوير فضاي هندسياي که در ذهن به وجود ميآورند، مفهومي جديد و در نتيجه درکي جديد ميآفرينند.
در اين مقاله، نظريه رقيه حسن درباره پيدايش و تكوين زيباييشناسي كلامي در كودكان مورد بررسي قرار گرفته است. در اين نظريه، كودك ناآگاهانه و به صورت غيرارادي با شنيدن لالاييها و شعرهاي كودكانه، ادبيات را ميآموزد. او الگوهاي زباني از جمله الگوهاي آوايي، معنايي و نحوي را در شعرها تشخيص ميدهد و توانايي در ذهن او شكل ميگيرد كه پايه زيباييشناسي كلامي را در سالهاي آينده براي او شكل ميدهد. در اينجا از ميان گونههاي ادبي ما فقط به بررسي شعر ميپردازيم. از ميان الگوهاي ادبي نيز فقط به بررسي الگوهاي آوايي ميپردازيم؛ زيرا از ميان ويژگيهاي زيباييشناختي اشعار كودكان، الگوهاي آوايي خوشايند و دلنشين، اهميت ويژه دارد. شايان توجه است كه در اين نوشته، جستجو درباره همپوشيها و در عين حال تفاوتهاي «زبان» و «ادبيات» به عنوان دو حوزه از حوزههاي ذهن همواره در پس زمينه تمام مباحث مطرح است. نتايج اين تحقيق نشان ميدهد كه هر چند زبان و ادبيات ماهيت يكساني دارد از لحاظ منشا و همچنين نوع پردازش با همديگر تفاوتهاي اساسي دارد و اين تفاوت آنها را به حوزههايي جدا از ذهن مربوط ميكند. در بخش پاياني اين تحقيق الزامات و پيامدهاي نظري را، كه اين تلقي از يادگيري ادبيات براي آموزش ادبيات به كودكان در بردارد، بررسي ميكنيم. براساس يافتههاي اين تحقيق در تلقي كودكان از ادبيات شكل بر محتوا غلبه دارد و پرورش اين تلقي در شكوفايي توانش ادبي آنها در سالهاي آينده نقش عمده ايفا ميكند. از اين رو بهتر است كه در تهيه و نگارش اشعار كودكانه بويژه در سالهاي اوليه كودكي به جاي طرح مضامين پيچيده و آموزشي به زيبايي شكل و چگونگي بيان اشعار توجه خاصي مبذول شود.